ناصرخسرو
معنی کلمه ناصرخسرو در لغت نامه دهخدا

ناصرخسرو

معنی کلمه ناصرخسرو در لغت نامه دهخدا

ناصرخسرو. [ ص ِ رِ / رْ خ ُ رَ / رُو ] ( اِخ ) ( حکیم... ) ناصربن خسروبن حارث قبادیانی بلخی مروزی ، ملقب و متخلص به «حجت » و مکنی به ابومعین. از شاعران قوی طبع و قصیده سرایان گران قدر زبان فارسی است . وی در ماه ذی القعده سال 394 هَ. ق. مطابق با تیر یا مرداد سنه 382 هَ. ش. در قبادیان از نواحی بلخ در خانواده محتشمی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشته اند متولد گشت. از ابتدای جوانی به تحصیل علم وادب پرداخت و «تقریباً در تمام علوم متداوله عقلی و نقلی آن زمان و مخصوصاً علوم یونانی از ارثماطیقی و مجسطی بطلمیوس و هندسه اقلیدس و طب و موسیقی و بالاخص علم حساب و نجوم و فلسفه و همچنین در علم کلام و حکمت متألهین تبحر پیدا کرد، ناصرخسرو در اشعار خویش و سفرنامه و سایر کتب خود مکرر به احاطه خود به این علوم و مقام عظیم فضل و دانش خود اشاره میکند»:
نماند از هیچ گون دانش که من زآن
نکردم استفادت بیش و کمتر.
و هم در جوانی به دربار سلاطین و امرا راه یافت و به مراتب عالی رسید و چنانکه در سفرنامه آورده است به پادشاهانی چون سلطان محمود غزنوی و پسرش مسعود تقرب جست و تا سن 43سالگی که عزم سفر قبله کرد در خدمات مهم دیوانی از قبیل دبیری و دیگر مشاغل دولتی صاحب عنوان بوده و پس از آنکه مدتی از عمرخود را در کسب علوم متداول زمان و خدمت امرا و شاهان روزگار و کسب جاه و مال و احیاناً لهو و لعب گذراند، تغییر حالی در وی پیدا شد و به تحری حقیقت متمایل گشت و چون از مباحثات اهل ظاهر بوی حقیقتی نشنید، سر به آوارگی و سیر آفاق و انفس نهاد و سرانجام بر اثر خوابی که در ماه جمادی الاَّخر سنه 437 در جوزجانان دید عزم سفر قبله کرد ، در این سفر برادر کهترش ابوسعید و غلامی هندی همراه او بودند، این مسافرت هفت سال [ از 437 تا 444 ] مدت گرفت و در ضمن آن ناصرخسرو چهار بار به زیارت خانه خدا توفیق یافت «و شمال شرقی و غربی و جنوب غربی و مرکز ایران و ممالک و بلاد ارمنستان و آسیای صغیر و حلب و طرابلس و شام و سوریه وفلسطین و جزیرةالعرب و مصر و قیروان و نوبه و سودان را سیاحت کرد» ، در اثنای همین سیر و سیاحت ها چون به مصر رسید قرب سه سال در آنجا مقام کرد و به وساطت یکی از دعاة یا نقبای فاطمی به خدمت خلیفه فاطمی المستنصر باﷲ ابوتمیم معدّبن علی [ 427-487 هَ. ق. ] رسید و به مذهب اسماعیلیه و طریقت فاطمیان گروید و از مؤمنان متعصب آن مذهب شد و پس از سیر درجات باطنیه از مراتب مستجیب و مأذون و داعی ، به مقام حجتی رسید و یکی از حجت های دوازده گانه فاطمیان در دوازده جزیره نشر دعوت یعنی حجت جزیره خراسان شد و به امر المستنصر باﷲ امام فاطمی زمان ، مأموریت دعوت مردم به طریقه اسماعیلیه و بیعت گرفتن از مردم برای خلیفه فاطمی در ممالک خراسان وسرپرستی شیعیان آن سامان بدو محول گشت و روانه خراسان شد و در دیار خویش بلخ فرودآمد و شیوه زهد و عبادت اختیار کرد و به نشر دعوت پرداخت و داعیان و مأذونان به اکناف ممالک وسیع خراسان فرستاد تا مردم رابه مذهب شیعه اسماعیلیه دعوت کنند و خود چنان در نشر دعوت و مباحثه با علمای اهل سنت پافشاری کرد که سرانجام به تبعید و فرارش از بلخ منجر گشت مدت اقامت حکیم در بلخ به دقت معلوم نیست. قدر مسلم اینکه وی هنگام ورود به بلخ یعنی به سال 440 پنجاه سال تمام ازعمرش گذشته بوده است و فرار او از بلخ نیز قبل از سال 453 بوده است چه وی در این سال کتاب زادالمسافرین خود را تصنیف کرد و در آن اشاراتی به اخراج بلد شدن خود داد.

معنی کلمه ناصرخسرو در فرهنگ فارسی

حکیم ابومعین ناصر بن خسرو قبادیانی بلخی ( ۳۹۴ ه.ق .- ۴۸۱ ه. ق . ) ملقب به [ حجت ] از حکما و متکلمین اسلام . در قبادیان از حوالی بلخ تولد یافت . از اوان جوانی به تحصیل علوم و فضائل و تحقیق ادیان و عقاید و مطالعه اشعار شعرای ایران و عرب پرداخت . در دوره جوانی به دربار محمود و مسعود غزنوی راه یافت . بعد از غلبه سلاجقه بر بلخ به مرو به دربار چغری بیگ رفت و تقرب یافت و به خدمت دیوانی گماشته شد. در سال ۴۳۷ ه. خوابی دید و بقول خود ناگهان از خواب گران چهل ساله بیدار شد کارهای دیوانی و اداری را رها کرده و بجهانگردی و سیر آفاق و انفس پرداخت و در سفر هفت ساله خود حجاز آسیای صغیر سوریه و مصر را دید. وی در ابتدا مذهب حنفی داشت در مصر با اسماعیلیان فاطمی روابطی پیدا کرد و پیرو مذهب آنان گردید و از دعاه سرسخت اسمعیلیه شد و [ حجت ] زمین خراسان گردید . ناصر خسرو در مراجعت از این سفر به بلخ رفت و آشکارا شروع به تبلیغ عقاید اسمعیلی کرد لیکن با مخالفت فقهای متعصب سنی مواجه گردید و امرای سلجوقی در صدد کشتن او بر آمدند . وی بالاخره به یمکان بدخشان گریخت و در آنجا عزلت جست و پس از عمری طولانی و آوارگی و آزار و رنجی که در آخر عمر از متعصبین و سایر مردم روزگار خود دید در یمکان وفات یافت . از آثار وی یکی [ سفرنامه ] اوست که بعد از مراجعت از سفر هفت ساله خود در ۴۴۴ ه.ق . تالیف کرد و دیگر زادالمسافرین که یادگار دوره آوارگی او بعد از مراجعت از سفر در خراسان و مازندران و طبرستان است . آثار مهم دیگر او عبارتند از [ وجه دین ] [ خوان اخوان ] [ دلیل المتحیرین ] [ روشنائی نامه ] [ دیوان اشعار ] . مقدار ابیات دیوان او را تا سی هزار بیت نوشته اند ولی آنچه اکنون در دست است حدود یازده هزار بیت است .
ناصر بن خسرو ابن حارث بلخی مروزی ملقب و متخلص به حجت و مکنی به ابو معین از شاعران قوی طبع و قصیده سرایان گرانقدر زبان فارسی است .

معنی کلمه ناصرخسرو در فرهنگ اسم ها

اسم: ناصرخسرو (پسر) (عربی، پهلوی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: n.-khosro(w)) (فارسی: ناصرخسرو) (انگلیسی: naser-khosrow)
معنی: ترکیب دو اسم ناصر و خسرو ( یاری کننده و پادشاه )، از نام های مرکب، ناصر و خسرو، ( اعلام ) ناصرخسرو: [، قمری] حکیم، شاعر و نویسنده ی ایرانی، متولد قبادیان بلخ پیشوای سرزمین های اسلامی، مؤلف سفرنامه، که گزارش سفر هفت ساله ی او به سرزمین های اسلامی است، جامع الحکمتین، خوان الاخوان، گشایش و رهایش، زادالمسافرین، وجه دین، دیوانش نیز چاپ شده است

معنی کلمه ناصرخسرو در دانشنامه عمومی

ناصرخسرو (اندیکا). ناصرخسرو نام یک روستا در دهستان آبژدان شهرستان اندیکا و در استان خوزستان ایران قرار دارد.
براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، ناصرخسرو ۶۵۶ نفر جمعیت دارد.
ناصرخسرو (جماعت). ناصرخسرو جماعت و شهرکی در جنوب غربی کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ قبادیان ولایت ختلان قرار دارد. جمعیت این جماعت ۲۵٬۱۵۴ است.

معنی کلمه ناصرخسرو در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دانشنامه ادب فارسی است
حکیم ناصر بن خسرو بن حارث القبادیانی بلخی مروزی، ملقب به حجت، قبادیان از نواحی بلخ 394 ـ یمگان بدخشان 481ق، شاعر و نویسنده، متکلم و فیلسوف، جهانگرد و مبلغ اسماعیلی ایرانی.
گویا از خانواده محتشمی که به کارهای دولتی و شغل دیوان (تشکیلات اداری)ی می پرداختند، برآمد و در بلخ دارای ثروت و املاکی بوده است. از کودکی به فراگیری دانش ها و فنون و ادبیات پرداخت و قرآن را از بر کرد و کمابیش در همه دانش های متداول عقلی و نقلی، مانند ریاضیات و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام و حکمت متألهین استادی یافت. در جوانی به دربار شاهان و امیران راه یافت و به گفته خودش؛ «بارگاه ملوک عجم و سلاطین را چون سلطان محمود غزنوی (389 ـ 421) و پسرش مسعود (421 ـ432)» دیده است.
در کارهای دیوانی دبیر پیشه و متصرف «در اموال و اعمال سلطانی» بود و عنوان «ادیب» و «دبیر فاضل» داشت و با پادشاهان وقت و وزرای برجسته هم مجلس و هم پیاله بود. گویا در آغاز در بلخ در خدمت غزنویان بسر می برد ولی پس از افتادن آن شهر بدست سلجوقیان (432) به خدمت آنان درآمد و به مرو، مقر حکومت ابوسلیمان چغری بیگ بن داود بن مکائیل بن سلجوق (451) رفت و در درگاه او نیز مقامی در خور یافت.
ظاهراً در دوره خدمتش نزد غزنویان یا سلجوقیان به هند و سند و ترکستان سفر کرد (شاید به قصد آشنایی با ملل و ادیان و مذاهب گوناگون). از جوانی شعر می سرود و همچون بیشتر شاعران زمان به باده نوشی و عشق ورزی و گفتن اشعار مدح و غزل و هزل می گذرانید و شاعر و دبیر ملازم دربار بود.
رفته رفته از این نوع زندگی سرخورد و در پی یافتن حقیقت برآمد ولی پاسخ هایی که به پرسش های بی شمار وی درباره راز خلقت و حکمت شرایع در ظاهر تنزیل و طریقه ظاهریان داده می شود. وی را قانع و مجاب نساخت. در 437 که در جوزجانان از توابع بلخ بود یک ماه پیوسته شراب می خورد تا آن که شبی در خواب دید که یکی وی را گفت: «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند اگر بهوش باشی بهتر، من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند، جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید. گفتم که من این را از کجا آرم؟ گفت: جوینده یابنده باشد و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت».
پس از این خواب، ناصرخسرو دستخوش تحول روحی شدیدی شد و ترک شراب گفت و نخست به مرو رفت و از شغل دیوانی کناره گرفت و آنگاه رهسپار سفر حج شد (23 شعبان 437) و از راه نیشابور و سمنان و ری و قزوین به آذربایجان رفت و در تبریز، قطران شاعر را دید و از آنجا از راه مرند و خوی و وان و اخلاط و بتلیس و میافارقین و آمد و حران به سرزمین شامات رسید و در هنگامی که هنوز ابوالعلای معری (363 ـ 449) زنده بود، وارد شهر معره النعمان شد. از معره النعمان به طرابلس و صیدا و فلسطین رفت و در 5 رمضان 438 به بیت المقدس رسید و از آنجا رهسپار مکه شد و پس از گزاردن حج به بیت المقدس بازگشت. (5 محرم 439) آنگاه از راه خشکی به طینه و از آنجا با کشتی به تونس و از تونس به مصر رفت. در مصر سه سال بسر برد و به مذهب اسماعیلی گروید و به خدمت خلیفه فاطمی المستنصربالله ابوتمیم معد بن علی (427 ـ487) رسید.
ناصرخسرو از درجات هفتگانه اسماعیلیان، درجات مستجیب، مأذون وداعی را پیمود و به درجه حجتی رسید و از سوی امام فاطمی اداره قسمت خراسان (یا «جزیره خراسان» در تقسیمات اسماعیلیان) بدو واگذار شد. هنگام اقامت در مصر دوبار دیگر به مکه سفر کرد و حج گزارد. (339، 440)

جملاتی از کاربرد کلمه ناصرخسرو

او به صاحبان دکان‌های خیابان‌های لاله زار و خیابان فردوسی و خیابان ناصرخسرو را موظف کرد در و پنجره دکان‌های خود را به رنگ سبز درآورند و تابلوهای لاتین سر در مغازه‌ها و پشت شیشه‌ها را پاک کرده، از نام‌های فارسی استفاده کنند.»
جمله ملک و ملایک آن تو ناصرخسرو شده دربان تو
از داروسازان ارمنی می‌توان به (داروخانه شِوِورین) در خیابان ناصرخسرو کنونی بود نام برد.
در اشعار فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی، عطار، نظامی، خاقانی، ناصرخسرو و دیگران شاعران ایرانی نیز واژهٔ «بارگاه» به کار رفته‌است.
پیشینهٔ فعالیت اسماعیلیان در نیشابور، که مرکز خراسان به شمار می‌رفته است، به اواخر سدهٔ سوم هجری قمری بر می‌گردد. در این دوره نیشابور مهم‌ترین مرکز فعالیت اسماعیلیان در ایران و خراسان بوده‌است. داعیان اسماعیلی در نیشابور لزوماً اهالی نیشابور نبوده‌اند. بیشتر مبلغان اسماعیلی در نیشابور سیاستمداران و افرادی بودند که به نیشابور می‌آمده‌اند. مشهورترین اینان ناصرخسرو است.
استقلال جماعت و شهرکی در جنوب غربی کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ ناصرخسرو ولایت ختلان قرار دارد.