نازپرورد

معنی کلمه نازپرورد در لغت نامه دهخدا

نازپرورد. [ پ َ وَ ] ( ن مف مرکب ) کسی که به ناز و نعمت بزرگ شده باشد. نازپرورده. ( فرهنگ نظام ). نازپرور. نازک طبع. نازک مزاج که تحمل سختی و شدت ندارد. که در ناز و نعمت پرورش یافته و زیسته است :
کای خواجه خوب نازپرورد
ره پرخطر است باز پس گرد.نظامی.وآن ساده سرین نازپرورد
دانی که بزخم نیست درخورد.نظامی.نازپرورد بکر طبع مرا
گم مکن با حجاب بازفرست.خاقانی.نازت بکشم که نازک اندامی
بارت ببرم که نازپروردی.سعدی.ببخشای بر ناله عندلیب
الا ای گل نازپرورد من.سعدی.بهار میوه چو نوروز نازپرورد است
که تا بلوغ دهان برنگیرد از پستان.سعدی.نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد.حافظ.دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش.حافظ.چه بار است بر جان پردرد من
که خون شد دل نازپرورد من.نزاری قهستانی.نازپرورد هوا با نفس نتواند غزا
زن که باشد لایق معجر چه مرد مغفراست ؟جامی.

معنی کلمه نازپرورد در فرهنگ فارسی

نازپرورده، نازپرور، دررفاه ونازونعمت رشدکردن
( صفت ) ۱ - کسی که در نعمت و رفاه پرورش یافته ۲ - کسی که او را بناز و نعمت بار آورده باشند و تحمل سختی و مشقات ندارد : ناز پرورد تنعم نبرد راه بدوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد . ( حافظ )

جملاتی از کاربرد کلمه نازپرورد

ما به بیدای هوس، گم نیستیم نازپرورد تَنَعُّم نیستیم
چشم بازیگوشش از بس نازپرورد حیاست خویش را دانسته در خواب گران افکنده بود
فَأَکْرَمَهُ و او را به بی‌نیازی گرامی کند وَ نَعَّمَهُ (۱۴) به بی‌بیمی و تندرستی نازپرورد کند فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (۱۵) گوید: اللَّه مرا بناز میدارد.
از پیش من ای ماه جهان گرد مرو وی غنچة نازِ نازپرورد مرو
ناله دردک اگر گستاخ طبعم دور نیست ز آنکه هستم نازپرورد دل اندوهگین
شد از ضربت نیزه و تیغ تیز تن نازپرورد او ریز ریز
شد از زخم پیکان و شمشیر تیز تن از نازپرورد او ریز ریز
نگاه نازپرورد تو بر کهسار اگر افتد به چشم شوخی مژگان بود رگهای سنگش را
ببخشای بر ناله عندلیب الا، ای گل نازپرورد من
همان دم گشت پیدا نازپرورد به پیش جم سلام بانو آورد