معنی کلمه مبار در لغت نامه دهخدا
در مقابل چه بود دنبه گرد و فربه
در عقب ذکر مبار است تو ظاهر خوشدار.بسحاق اطعمه.اگر چه دنبه به دیگ مقیل باشد خوار
مبار نیز چنین محترم نخواهد ماند.بسحاق اطعمه.توان فروختن از بهر خوردنی دستار
ولی بسر که تواند مبار پیچیدن.نظام قاری ( دیوان چ استانبول ص 103 ).رجوع به مبا شود.
مبار. [ م َ / م َ بارر ] ( ع اِ ) ج ِ مبرت. عطایا بخشش ها. ( فرهنگ فارسی معین ) : تحف و مبار فراوان فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 273 ). و در جمله تحف و مبار که بدو فرستاد ده سر اسبان تازی بود. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص 221 ). و هر سال از مبار آن دیار و متاع آن بقاع به خزانه می فرستد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 321 ). عزالدین حسین خرمیل را به انواع اصطناع و اسالیب مبار قضای حق او را مخصوص گردانید. ( جهانگشای جوینی ). و از جانب سلطان به انواع مبار انعامات بسیار اختصاص یافت. ( جهانگشای جوینی ).