یاوی

معنی کلمه یاوی در لغت نامه دهخدا

یاوی. ( ص نسبی ) منسوب به یاء آخرین حرف هجاء. ( یادداشت مؤلف ). یائی. یایی. رجوع به یائی شود.

معنی کلمه یاوی در فرهنگ فارسی

منسوب به یائ آخرین حرف هجائ یائی

جملاتی از کاربرد کلمه یاوی

خلق از محمد صورتی و تنی و شخصی دیدند، و بشر و بشریَّتی به بینندگان می​نمودند که «قُلْ إِنما أنا بَشرٌ مِثلُکم یوحی إِلی» تا ایشان درین مقام گفتند که «وقالوا مالِهذا الرسولِ یأکُل الطعامَ و یمشی فی الأَسواق». اما او را با اهل بصیرت و حقیقت نمودند تا بجان و دل، حقیقت او بدیدند. بعضی گفتند: «اللهُمّ الجعَلْنا من اُمةِ محمد»، بعضی گفتند: «اللهم لاتَحْرِمنا من صحبة محمد» و قومی گفتند: «اللهم ارزُقْنا شفاعةَ محمد». اگر در این حالت و درین مقام ولایت او را بشر خوانند و یاوی را بشر دانند، کافر شوند. بر خوان: «و قالوا أَبشَرٌ یهدوننا فکَفَروا» تاوی بیان کرد که «لَسْتُ کأحدِکم».
هبنی نفسی وجدتک یافتست نه دریافت. یافت چه بود؟ یافت آنست که او را ترا می‌یابد نه تو او را، دریافت و یافت آنست که تو درو غرق بی ازان بتوان یافت، ان زمان توان گفت: کی سر از تو بود، تو طلب کنی تا یاوی که خود در عنایت غرق بودی، که از خاک و آب تهی بودی، او خود ترا پابسته هبنی وجدتک... الا، بیات.
شیخ الاسلام گفت: که میره از نشاپور پیر بوده از صوفیان، سید ملامتی به نسارفت بزیارت یا بکاری، و یک خادم باز و و آنجا ویرا قبول بخاست عظیم و مریدان بسیار پدید آمد. ووی ازان رنج می‌بود و شغل دل فزود خواست که برود، چون بازگشت، خلق عظیم با وی بیرون آمدند «و یاوی فرا رفت استادند» پرسید از خادم که ایشان کیاند؟ گفت: بخدمت تو می‌آیند. او صبر کرد، چیزی نگفت تا ببالاء آمد بسر راه، وی رسید فرا بالا و بادمی جست بزور، وی شلوار بازکرد و بول کردن آغاز کرد و می‌فاند تا همه جامهاء ایشان پلید گشت و آن خود، آن قوم گفتند: احسنت اینت شیخ اینت معاملت! همه منکر از وی بازگشتند. و وی یک مرید داشت که باوی بیرون آمده بود، پس وی می‌یفت دل پرانکار، که این چه بود که وی کرد؟ قوم مریدان را ارادت تازه و نظرهاء نیکو باوی می‌آنید تبرک و خدمت را نگر که او چه کرد؟ میره می‌رفت تا آب آمد وی رفت همچنان با مرقع و جامه دران آب، و خویشتن بشست، و بیرون و فرا رفت ایستاد و روی باز کرد، خادم را گفت: نگر کی انکار نکنی، که آفتی بدان عظیمی و فتنه و شغلی بزرگ، باین مقدار بولی از خود باز توان کرد و آن بآب پاک گشت، چرا مؤنت آن باید کشید؟ چه بکار آیند، جز از انک مردم، رعنا و معجب کنند، و از مایهٔ مردم خورند، و شغل دل افزایند. و آن قبول پیش از عیب باشد، چون عیب اندک پدید آید، یا کاری نه بر مراد ایشان، همه منکر کردند.