کلیله و دمنه
معنی کلمه کلیله و دمنه در دانشنامه عمومی
مجتبی مینوی دربارهٔ این کتاب می گوید: کتاب کلیله و دمنه از جمله آن مجموعه های دانش و حکمت است که مردمان خردمند قدیم گرد آوردند و «به هرگونه زبان» نوشتند و از برای فرزندان خویش به میراث گذاشتند و در اعصار و قرون متمادی گرامی می داشتند، می خواندند و از آن حکمت عملی و آداب زندگی و زبان می آموختند.
کلیله و دمنه در واقع تألیفی است مبتنی بر چند اثر هندی که مهم ترین آن ها پنجه تنتره ( به سانسکریت पञ्चतन्त्र؛ Panchatantra ) به معنی پنج فصل و به زبان سانسکریت است که توسط فیلسوف بیدبا و به دستور پادشاه هندی دبشلیم نوشته شده است. در روایات سنتی برزویه «مهتر اطبّای پارس» در زمان خسرو انوشیروان را مؤلف این اثر می دانند. نام پهلوی اثر کلیلگ و دمنگ بود. صورت پهلوی این اثر هم اکنون در دست نیست و در طول سالیان از بین رفته است؛ اما ترجمه ای از آن به زبان سریانی امروز در دست است. این ترجمه نزدیک ترین ترجمه از لحاظ زمانی به تألیف برزویه است. ∗
پس از اسلام روزبه پوردادویه ( ابن مقفع ) آن را به عربی ترجمه کرد. ترجمهٔ ابن مُقَفّع بسیار مقبول افتاد و مظهری از فصاحت در زبان عربی تلقی شد. ترجمهٔ ابن مقفع امروز موجود است اما میان نسخ مختلف آن گاه تفاوت های زیادی دیده می شود.
ابن ندیم در الفهرست∗ کلیله و دمنه را در شمار «کتاب های هند در افسانه و اَسمار و احادیث» آورده است و دربارهٔ آن گوید:
کتاب کلیله و دمنه هفده باب است و گویند هجده باب بوده که عبدالله بن مقفع و دیگران آن را ترجمه کرده اند، و این کتاب به شعر هم درآورده شده، و این کار را ابان بن عبدالحمید بن لاحق بن عقیر رقاشی کرده است و علی بن داود نیز آن را به شعر درآورده، و بشر بن معمده ترجمه ای از آن دارد که پاره ای از آن در دست مردم است؛ و من در نسخه دیدم که دو باب اضافه داشت و شاعران ایرانی این کتاب را به شعر درآورده اند که از فارسی به عربی ترجمه شده است؛ و از این کتاب مجموعه ها و منتخباتی است که ساختهٔ گروهی مانند ابن مقفع و سهل بن هارون و سلم رئیس بیت الحکمه و… .
معنی کلمه کلیله و دمنه در دانشنامه آزاد فارسی
صفحه ای از کتاب صفحه ای از کتاب صفحه ای از کتاب مجموعه ای از داستان ها و حکایت های اخلاقی. در دوران انوشیروان از زبان سانسکریت به زبان پهلوی ترجمه شد. منبع اصلی کتاب، پَنْچَه تَنْتَرَه، در پنج فصل، امروز در دست است. بُرزویۀ طبیب، مترجم کتاب، داستان های دیگری را از دیگر منابع هندی، مانند مهابهاراته بدان افزود که این مجموعۀ پهلوی از میان رفته است. از روی ترجمۀ پهلوی، در ۵۷۰م ترجمه ای به زبان سریانی انجام شده که موجود است. در دورۀ اسلامی ابن مقفع کلیله و دمنۀ پهلوی را به نثر عربی ترجمه کرد و چند شاعر ازجمله اباّن لاحقی آن را به شعر عربی درآوردند. کتاب در زمان نصر بن احمد سامانی (۳۰۱ـ۳۳۱) از عربی به فارسی ترجمه شد که در دست نیست. رودکی همین ترجمه را به نظم کشیده که ابیات معدودی از آن باقی است. ترجمۀ عربی ابن مقفع را، در قرن ۶ق، ابوالمعالی نصرالله منشی به فارسی ترجمه کرد که امروز نیز در دست است. بعدها این کتاب چندین بار به صورت های مختلف و با نام های گوناگون ازجمله انوار سهیلی و داستان های بید پای انشا شد. داستان های این کتابِ آموزشی که مشحون از نکته های اخلاقی و اجتماعی به زبان تمثیل است، از زبان حیوانات به ویژه دو شغال به نام های کلیله و دمنه نقل شده است. این کتاب به بسیاری از زبان های اروپایی ترجمه شده است.
معنی کلمه کلیله و دمنه در دانشنامه اسلامی
مندرجات این کتاب که به زبان حال حیوانات نوشته شده است، شامل بسیاری از افسانه ها و سرگذشت ها و پندها است. گر چه در ظاهر، همگان به آن سرگرمند و از مطالعه آن لذت می برند، ولی در باطن، مطالب آن برای دانایان و طالبان معنا و معنویت، لذتی دیگر دارد و فزونی خرد و بینش را موجب است.
برای به دست آوردن تاریخ تألیف این کتاب، جز استناد به آنچه که بهنود بن سحوان، در باب مقدمه کتاب، راجع به تسخیر هندوستان به دست اسکندر مقدونی نوشته و داستان بیدبای حکیم را برای پند دادن به دبشلیم ستم گر نقل کرده است، راه دیگری نیست؛ خلاصه معلوم می شود این کتاب، پس از فتح اسکند؛ یعنی در اواخر قرن چهارم قبل از میلاد نوشته شده است.
ابوابی که این کتاب دارد، به گفته «بهنود»، چهارده باب است که هر یک از آنها متضمن یک مسئله و جواب آن است، اما ابن الندیم آن را هفده باب و دیگری هیجده باب و بالاخره حاجی خلیفه در «کشف الظنون» چهارده باب ذکر کرده است.
کلیله و دمنه فارسی که در دوران سلاطین غزنوی ترجمه شده، شانزده باب است که ده تای آنها در اصل هندی بوده و آنها از این قرار است:
[ویکی فقه] کلیله و دمنه (ابن مقفع). «کلیله و دمنه»، مهم ترین اثر ادبی عبدالله بن مقفع است که وی آن را از پهلوی به عربی، ترجمه کرده است. نثر این ترجمه، از نمونه های عالی نثر عربیکلاسیک است.
مندرجات این کتاب که به زبان حال حیوانات نوشته شده است، شامل بسیاری از افسانه ها و سرگذشت ها و پندها است. گرچه در ظاهر، همگان به آن سرگرمند و از مطالعه آن لذت می برند، ولی در باطن، مطالب آن برای دانایان و طالبان معنا و معنویت، لذتی دیگر دارد و فزونی خرد و بینش را موجب است.
تاریخ تالیف
برای به دست آوردن تاریخ تالیف این کتاب، جز استناد به آنچه که بهنود بن سحوان، در باب مقدمه کتاب، راجع به تسخیر هندوستان به دست اسکندر مقدونی نوشته و داستان بیدبای حکیم را برای پند دادن به دبشلیم ستم گر نقل کرده است، راه دیگری نیست؛ خلاصه معلوم می شود این کتاب، پس از فتح اسکند؛ یعنی در اواخر قرن چهارم قبل از میلاد نوشته شده است.
ساختار
ابوابی که این کتاب دارد، به گفته «بهنود»، چهارده باب است که هر یک از آن ها متضمن یک مسئله و جواب آن است، اما ابن الندیم آن را هفده باب و دیگری هیجده باب و بالاخره حاجی خلیفه در «کشف الظنون» چهارده باب ذکر کرده است.
گزارش محتوا
...
[ویکی فقه] کلیله و دمنه (ابهام زدایی). کلیله و دمنه ممکن است عنوان برای کتاب های ذیل باشد: • کلیله و دمنه (ابن مقفع)، مهم ترین اثر ادبی عبدالله بن مقفع در نثر عربی کلاسیک• ترجمه کلیله و دمنه (ابوالمعالی)، نوشته ابو المعالی نصر الله منشی در قرن ششم ه ق و به زبان فارسی
...
[ویکی نور] کلیله و دمنه (بوستان کتاب). کلیله و دمنه که با خامه توانای ادیب جامع و منشی بارع، نظام الملک ابوالمعالی نصر الله بن محمد بن عبدالحمید منشی، از عربی به فارسی ترجمه شده و به کلیله بهرامشاهی اشتهار یافته، در جودت لفظ و عذوبت معنی، مستغنی از وصف و تعریف است.
این کتاب، چنان که از قلم متین دانشمند مضطلع در لغت عربی و پارسی، عبدالله بن مقفع به خوبی از پهلوی به عربی ترجمه گردید و نام و شهرت بسزا یافت، همچنان به پارسی نیز از قلم شیوا و رسای ابوالمعالی بر متانت و بزرگی خویش برقرار بماند و سرمشق نثر فارسی ارباب قلم و اصحاب ادب گردید.
ابوالمعالی اصلا از مردم شیراز بود، ولی در غزنه شهرت یافت و به خدمت بهرامشاه غزنوی پیوست و کلیله و دمنه عربی ابن مقفع را به نام وی ترجمه کرد و در عهد خسرو ملک بن بهرامشاه به مرتبت وزارت رسید و سرانجام به فرمان وی کشته شد
وی این اثر را در نیمه اول قرن ششم هجری، به فرمان بهرامشاه غزنوی از عربی به نثر فارسی جدید ترجمه کرد، اما «قوام الدین بنداری»، مورخ و مترجم مشهور اصفهانی که شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده، معتقد است که ابوالمعالی آن را از پارسی قدیم به پارسی جدید برگردانده است. او می گوید: «این کتاب به پارسی باستان تا زمان سلطان بهرامشاه بن مسعود بن محمود بن سبکتکین باقی بود، در آن وقت ابوالمعالی نصر الله بن محمد بن عبدالحمید کاتب غزنوی آن را به اسلوبی شیرین و به عباراتی نمکین درآورده و با استعاراتی که دل ها را جلب و اشاراتی که سینه ها را می گشاید، زینت بخشیده و به اشعار و امثال فصیح عربی ممزوج ساخته و ناسخ ما قبل خود شده است و این ابتکار را برای ایرانیان موجب افتخار ساخته که در اسلوب ترسل و انشای فارسی بی مانند بوده است».
درست معلوم نیست که آیا مقصود بنداری این بوده که ترجمه اصل پهلوی تا زمان ابوالمعالی باقی مانده بوده است یا اینکه منظور وی ترجمه نثر بلعمی بوده است. شاید مراد وی همان ترجمه بلعمی بوده باشد و در این صورت کوشش ابوالمعالی را نباید ترجمه نام نهیم، بلکه باید تنظیم و آرایش ترجمه بلعمی که ممزوج به آیات و احادیث و حکم و اشعار و امثال عربی می باشد، دانست. گرچه مشهور است که ابوالمعالی کلیه و دمنه را به فارسی ترجمه کرده است، اما کار او حقیقت ترجمه را به معنای واقعی نداشته است، زیرا از برخی اشارات ابوالمعالی ظاهر می شود که این عمل را در حدود سال 536 هجری انجام داده باشد و چون اثر ابوالمعالی مانند آثار دیگران از بین نرفته و تاکنون باقی مانده است، اثر او معروف ترین و ارزنده ترین کوشش و اهتمامی است که در باره این کتاب شده است و شهرت آن با شهرت کتاب کلیله و دمنه عربی ابن مقفع برابر است و همین است که هرگاه نامی از کلیله و دمنه برده شود، عمل ابن المقفع و ابوالمعالی فوری به ذهن می آید
جملاتی از کاربرد کلمه کلیله و دمنه
در زمان امیر نصر سامانی شهرت رودکی فراگیر شد و نزد امیر نصر بن احمد سامانی، امیر خراسان، تقرب یافت و جایگاه و ثروت او افزایش یافت. وزیر امیر نصر، ابوالفضل بلعمی، نیز از دوستداران رودکی بود. او معتقد بود که در میان عربها و ایرانیها شخصی مثل رودکی وجود ندارد؛ حتی گفتهشده که به اصرار بلعمی و امیر نصر بود که رودکی کلیله و دمنه را —که بلعمی از عربی به فارسی ترجمه کرده بود— به نظم درآورد.
و کتاب کلیله و دمنه پانزده بابست، ازان اصل کتاب که هندوان کردهاند ده بابست.
در مراکز علمی عصر ساسانیان، مانند سلوکیه، تیسفون، و گندیشاپور آثار فراوانی از زبانهای گوناگون متداول در آن روزگار همچون سانسکریت، یونانی، لاتینی، و سریانی به پهلوی ترجمه میشد. نخستین ترجمهٔ دوران ساسانیان را مربوط به عصر خسرو اول انوشیروان میدانند. از نامدارترین آثاری که در این دوره ترجمه شد، باید به ترجمهٔ پنچه تنتره یا کلیله و دمنه از سانسکریت به فارسی پهلوی اشاره کرد.
برزویه، پزشک دربار انوشیروان با کسب اجازه از شاهنشاه برای بدست آوردن گیاهی که مردهها را زنده میکند مسافرتی به هندوستان کرد و در آنجا کوشید تا مطلوبش را پیدا کند ولی موفق نشد اما دانشمندان هندی به او گفتند آن گیاه کتاب کلیلک و دمنک است و آن نادانان و نابخردان را که به مثابه مردگاناند عاقل میسازد و بدین ترتیب به آنها زندگی میبخشد. برزویه کتاب مزبور را به ایران آورد و آن را به پارسی میانه (پهلوی) ترجمه کرد. در سده هشتم میلادی عبدالله ابن مقفع آن را زیر عنوان کلیله و دمنه از پهلوی به عربی ترجمه کرد، و از آن پس کتاب به زبانهای مختلف جهان ترجمه شد.
بُرزوی، در شاهنامه نام پزشکی کارآزموده و فرزانهاست، که برای یافتن گیاهی که مُردگان را زنده میکند، به هندوستان رفت. پس از تجسُس بسیار پیری او را از کتاب کلیله و دمنه آگاه ساخت و به او گفت که این کتاب، نزد شاه هند است و کتابیست که با خواندن آن، خِرَد خفتهٔ آدمی بیدار خواهد گشت.
نکرد هرگز کس بر فریب و حیلت سود مگر کلیله و دمنه نخواندهای ده بار؟
سرانجام شاه هند، کتاب کلیله و دمنه را، تنها برای زمانی محدود به برزوی سپُرد و با او شرط کرد که هرگز از این کتاب رونوشتی برنگیرد. برزوی بر عهد خویش استوار ماند، امّا نوشتههای کتاب را پس از خواندن به ذهن میسپُرد و شب هنگام، چون کتاب را به شاه هند بازمی گرداند، آنچه از مطالب کتاب در ذهن داشت، باز مینوشت و به ایران میفرستاد.
در قرنهای سوم، چهارم و پنجم هجری نیز، نثر مرسل متداول است و نویسندگان، ایجاز را رعایت میکنند؛ اما از اواخر قرن پنجم و همچنین در قرن ششم هجری، نویسندگان به اطناب متمایل میشوند و از جملات بلندتر استفاده میکنند. یکی از آثار بارزی که ترویج دهنده اطناب در زبان فارسی است، ترجمه کلیله و دمنه اثر نصراله منشی است که توصیفات، جملات معترضه و کلمات مترادف باعث به درازا کشیدن کلام میشود و بعضاً اصل موضوع را تحت تأثیر قرار میدهد.
کلیله رنجور و پرغم بازگشت، و انواع بلا بر دل خوش کرده پشت بر بستر نهاد و میپیچید تا هم در شب شکمش برآمد و نفس فروشد. و ددی با دمنه بهم محبوس بود و در آن نزدیکی خفته، بسخن کلیله و دمنه بیدار شد و مفاوضت ایشان تمام بشنود و یاد گرفت و هیچ باز نگفت.