چرخچی

معنی کلمه چرخچی در لغت نامه دهخدا

چرخچی. [ چ َ ] ( ص مرکب ) در عالم آرای سکندربیک ، فوج هراول را گویند. ( آنندراج ). فوج هراول. ( غیاث ). در عصر سلطنت صفویه لشکر پیشرو را میگفتند، شاید بهمان مناسبت که آن قسم لشکر در قدیم کماندار بوده. ( فرهنگ نظام ). مقدمةالجیش. پیشقراول لشکر. طلایه :
اگر آوازه ات در روز اول چرخچی گردد
مخالف میشود مغلوب اهل دین به آسانی.اثیر ( از آنندراج ).رجوع به چرخچی باشی شود.
|| چرخ انداز. ( فرهنگ نظام ). کماندار. || توپچی ، که معرب آن شرخجی است : لشکر خود را هشت تیپ نموده و خود در قلب قرار گرفت ، چرخچیان از دو طرف به میدانداری مشغول و صدای توپ و تفنگ عرصه میدان را فروگرفته. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 25 ). || آنکه چرخ راند با ستور. راننده چرخ.

معنی کلمه چرخچی در فرهنگ عمید

۱. آن که چرخی را می گرداند.
۲. کسی که با چرخ کار می کند.
۳. [منسوخ] در دورۀ صفویه، هریک از توپچیانی که پیشرو سپاه بودند، چرخ انداز، کمان دار.

معنی کلمه چرخچی در فرهنگ فارسی

آنکه چرخی رامیچرخاند، چرخ انداز، کماندار
در عالم آرای سکندر بیک فوج هراولرا گویند ٠ یا فوج هراول ٠ یا توپچی ٠ راننده چرخ ٠

جملاتی از کاربرد کلمه چرخچی

خبر کشته شدن عبدالمومن خان ازبک و بشارت فتح مشهد مقدس به پایه سریر اعلی رسید، نواب خاقان شکر الهی به تقدیم رسانیده به تاریخ ۲۴ شهر ذی‌الحجه الحرام در کنار رودخانه شهر طوس نزول اجلال فرمودند و فرهادخان و امرا و اعیان مشهد مقدس به استقبال موکب همایون آمده و وظایف خدمتگزاری به جای آوردند، و امرای چرخچی را به تسخیر الکاء هرات روانه فرمودند و آن بلاد نیز به تصرف دولت قاهره درآمد و در ۲۵ شهر مذکوره به زیارت آستانه مقدسه فایض شده، حکومت آنجا را به بیرام‌خان چگنی شفقت فرمودند.