واسوختن

معنی کلمه واسوختن در لغت نامه دهخدا

واسوختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) اعراض کردن. روبرتافتن. روگردانی از معشوق. ( آنندراج ). روبرگردانیدن و بیزار شدن از معشوق. ( ناظم الاطباء ) :
زود واسوزد ز عشق آتشین رخسار گل
بلبل از اینگونه ناز باغبان خواهد کشید.تأثیر ( از آنندراج ).رخت گرم است از آن گلها نسوزد
بهار از کرده خود وانسوزد.نورس قزوینی ( از آنندراج ).

معنی کلمه واسوختن در فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - باز سوختن مجددا سوختن . ۲ - سوختن . ۳ - اعراض کردن رو برتافتن : (( زود وا سوزد ز عشق آتشین رخسار گل بلبل از این گونه ناز باغبان خواهد کشید ) )
اعراض کردن روبر تافتن .

جملاتی از کاربرد کلمه واسوختن

قیاس زور هر می می توان کرد از خمار او که از واسوختن گردد عیار سوختن پیدا
طرفی نبسته ایم ازان آتشین عذار واسوختن تلافی سوز و گداز بود
افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا بتوان به روی گرم برافروختن مرا
نبود صفای حسن گلوسوز را زوال واسوختن ز هیچ سمندر طمع مدار