گلوسوز

معنی کلمه گلوسوز در لغت نامه دهخدا

گلوسوز. [ گ ُ/ گ َ ] ( نف مرکب ) سوزنده گلو. آنچه گلو را بسوزاند. || بغایت شیرین و خوش آینده ، چه هر چیز که شیرین باشد گلو را میسوزاند. ( آنندراج ). در چراغ هدایت به معنی خوشنما و خوش آینده و در بهار عجم بمعنی شیرین آورده چرا که چیزی که بغایت شیرین باشد گلو را میسوزد، لهذا شیرین را گلوسوز گفتند و حسن گلوسوز،یعنی شیرین. عبارت است از حسن صبیح ، در مقابله حسن ملیح که حسن سیاه و نمکین باشد. ( غیاث ) :
چون سرو قمریان همه گردن کشیده اند
در آرزوی شوق گلوسوز غبغبش.صائب ( ازآنندراج ).هر کجا حسن گلوسوز تو منزل دارد
میتوان بوسه به رغبت ز لب بام گرفت.صائب ( از آنندراج ).صائب ز فکرهای گلوسوز من نماند
جا در بیاض گردن خوبان روزگار.صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه گلوسوز در فرهنگ عمید

۱. [مجاز] هرچیز بسیار شیرین.
۲. آنچه گلو را بسوزاند.

معنی کلمه گلوسوز در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه گلو را بسوزاند . ۲ - بسیار شیرین : میشود قند گلوسور مکرر چون شد چه شود گر سخن تلخ مکرر گردد . ( صائب )

جملاتی از کاربرد کلمه گلوسوز

بیاض گردن او گر به دست ما افتد چه بوسه های گلوسوز انتخاب کنیم!
ما را نظر به حسن گلوسوز گردن است هست این بیاض از دو جهان انتخاب ما
هست با لب تشنگی حسن گلوسوز دگر ساغر تبخاله را بر چشمه کوثر مزن
اگر چه بود گلوسوز آن لب شکرین شد از خط عسلی بیشتر حلاوت او
اگر از حسن گلوسوز بهاری غافل جگر سوخته لاله ستان را دریاب
هست ار به گلویت اثر سوختگی رمزی است که معشوق گلوسوز خوش است
کردی دلم از حسن گلوسوز کباب نه پرتو لطف دیده نه برق عتاب
عشق با جرأت گفتار نمی گردد جمع طوطی از حسن گلوسوز شکر بیخبرست
می شود مایده حسن گلوسوز از عشق شور مرغان گلستان نمک خوان گل است
نسیم مصر وصال آنقدر گلوسوز است که بوی پیرهنش، شعله‌پوش می‌آید