معنی کلمه نزول وحی در دانشنامه اسلامی
پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) هنگام نزول وحی مستقیم، بر خود احساس سنگینی می کرد، و از شدت سنگینی که بر او وارد می شد بدنش داغ می شد، و از پیشانی مبارکش عرق سرازیر می گشت اگر بر شتری یا اسبی سوار بود، کمر حیوان خم می شد و به نزدیک زمین می رسید.امام علی (علیه السّلام) می فرماید: «موقعی که سوره مائده بر پیامبر نازل شد، ایشان بر استری به نام «شهبا» سوار بودند، وحی بر ایشان سنگینی کرد، به طوری که حیوان ایستاد و شکمش پایین آمد دیدم که نزدیک بود ناف او به زمین برسد، در آن حال پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) از خود رفت و دست خود را بر سر یکی از صحابه نهاد» عبادة بن صامت می گوید: «هنگام نزول وحی گونه های پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) درهم می کشید و رنگ او تغییر می کرد، در آن حال سر خود را فرو می افکند و صحابه نیز چنین می کردند» گاه می شد که زانوی پیامبر بر زانوی کسی بود، در آن حال وحی نازل می شد، آن شخص تحمل سنگینی زانوی پیامبر را نداشت.ما نمی دانیم چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) دچار این حالت می شد، چون از حقیقت وحی آگاه نیستیم. برای تفصیل بیش تر می توان به کتاب هایی که درباره وحی و کیفیت آن نگاشته شده است مراجعه کرد.
شبهات معاندین
در طول تاریخ گروهی از معاندان سعی نموده اند با ساختن داستان های بی اساس و موهون، اصل مهم وحی را زیر سؤال ببرند. آنان در این راستا افسانه هایی در زمینه وحی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم)، جعل کرده اند در این جا برای دفع شبهه مقدمه ای را با دو پرسش آغاز می کنیم :۱. آیا ممکن است پیامبری، در آغاز بعثت به خود گمان ناروا برد و در آن چه بر او پدید گشته است شک و تردید نماید؟۲. آیا امکان دارد که گاه شیطان، در امر وحی دخالت کند و تسویلات خود را به صورت وحی جلوه دهد؟در گفته های اهل بیت (علیهم السّلام) و تعالیم عالیه ای که از خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) صادر شده، پاسخ هر دو سؤال منفی است ولی در نوشته های اهل حدیث که از غیر طریق اهل بیت (علیهم السّلام) گرفته شده است، جواب مثبت است. آنان روایاتی در این زمینه آورده اند که با مقام عصمت منافات دارد و علاوه برآن پایه و اساس نبوت را زیر سؤال می برد.
داستان ورقة بن نوفل
اینک برای نمونه به دو داستان برگرفته شده از روایات اهل حدیث اشاره و با دلایل عقلی و نقلی ساختگی بودن آن ها را روشن می کنیم :ورقة بن نوفل از عمو زادگان حضرت خدیجه (علیهاالسلام) و فردی با سواد اندک و کم و بیش از تاریخ انبیای سلف با خبر بود. در وصف او گفته اند: «و کان قارئا للکتب و کانت له رغبة عن عبادة الاوثان»، «و کان ورقة قد تنصر و قرا الکتب و سمع من اهل التوراة و الانجیل، و کان امرا تنصر فی الجاهلیة و کان یکتب الکتاب بالعبرانیة فیکتب من الانجیل بالعبرانیة»، می گویند: او بود که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم) را از نگرانی که در آغاز بعثت برایش رخ داده بود نجات داد.بخاری، مسلم، ابن هشام و طبری شرح واقعه را چنین گفته اند:آن گاه که محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) در غار حرا با خدای خود خلوت کرده بود، ناگهان ندایی به گوشش رسید که او را می خواند، سر بلند کرد تا بداند کیست، با موجودی هولناک مواجه گردید وحشت زده به هر طرف می نگریست همان صورت وحشتناک رامی دید که آسمان را پر کرده بود از شدت وحشت و دهشت از خود بی خود شد و در این حال مدت ها ماند. خدیجه که از تاخیر او نگران شده بود، کسی را به دنبال او فرستاد ولی او را نیافت، تا آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به خود آمد و به خانه رفت، ولی با حالتی هراسناک و خود باخته خدیجه پرسید: تو را چه می شود؟ گفت : «از آن چه می ترسیدم بر سرم آمد پیوسته در بیم آن بودم که مبادا دیوانه شوم، اکنون دچار آن شده ام! » خدیجه گفت : هرگز گمان بد به خود راه مده، تو مرد خدا هستی و خداوند تو را رها نمی کند، حتما نوید آینده روشنی است. سپس برای رفع نگرانی کامل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم)، او را به خانه ورقة بن نوفل برد و شرح ماجرا را به او گفت ورقه پرسش هایی از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) کرد، در پایان به وی گفت : نگران نباش، این همان پیک حق است که بر موسی کلیم نازل شده و اکنون بر تو نازل گردیده است و نبوت تو را نوید می دهد. گویند این جا بود که پیامبر اکرم احساس آرامش کرد و فرمود: اکنون دانستم که پیامبرم: «فعند ذلک اطمان باله و ذهبت روعته و ایقن انه نبی».
← نقد داستان ورقة بن نوفل
...