محنت زده

معنی کلمه محنت زده در لغت نامه دهخدا

محنت زده. [ م ِ ن َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ممتحن. محنت رسیده. دردمند. بدبخت. آزرده و غمگین. گرفتاررنج و سختی. که بدبختی بدو رسیده باشد :
محنت زده و غریب و رنجور
دشمن کامی ز دوستان دور.نظامی.از من مطلب صبر و جدائی که ندارم
سنگ است فراق و دل محنت زده جامی.سعدی.گر به عمری ز من دلشده ات یاد آید
جان محنت زده از بند غم آزاد آید.سبزواری ( از آنندراج ).محنت زده ای دوید از آن جمع
پروانه صفت به پیش آن شمع.امیر حسینی سادات.محنت زده را ز هر طرف سنگ آید.( جامع التمثیل ).

معنی کلمه محنت زده در فرهنگ عمید

آزرده و غمگین، گرفتار رنج و مشقت.

معنی کلمه محنت زده در فرهنگ فارسی

محنت خور : گر بعمری ز من دلشده ات یاد آید جان محنت زده از بند غم آزاد آید . ( سبزواری )

جملاتی از کاربرد کلمه محنت زده

عاشق مستم و محنت زده از بار دلم دوستان عفو کنیدم که گرفتار دلم
جهد کردم که ز دل بوکه برآید کاری چکنم کاین دل محنت زده از کار برفت
عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند سلطان ننهد بنده محنت زده را بند
یاری ده محنت زده مشناس جز او کس فریادرس بی‌کس تنها همه او دان
گفته ای جامی محنت زده بی ما چون است چون بود حال کسی کز تو جدا افتاده ست
دلبرا سنگ فراقت به دلم باز مزن چون دل خسته ی محنت زده جامست امشب
تا این دل محنت زده آهنگ تو کرد جان در سر کار رخ گل رنگ تو کرد
اندرین خرگه محنت زده دانا چه کند خیمه مانند حباب ار نزند بر سر می
آن نشنیدی که در مثلها گویند محنت زده را ز هر سویی سنگ آید
با آنکه بجز محنت و رنج از تو ندیدم شادم که به رنج من محنت زده شادی