معنی کلمه محنت زده در لغت نامه دهخدا
محنت زده و غریب و رنجور
دشمن کامی ز دوستان دور.نظامی.از من مطلب صبر و جدائی که ندارم
سنگ است فراق و دل محنت زده جامی.سعدی.گر به عمری ز من دلشده ات یاد آید
جان محنت زده از بند غم آزاد آید.سبزواری ( از آنندراج ).محنت زده ای دوید از آن جمع
پروانه صفت به پیش آن شمع.امیر حسینی سادات.محنت زده را ز هر طرف سنگ آید.( جامع التمثیل ).