معنی کلمه گرگانی در لغت نامه دهخدا
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی
سه سرخسی و سه کاندر سغد بوده معتکن.منوچهری.و رجوع به شرح احوال رودکی سعید نفیسی ص 1136 و رجوع به گرگان شود.
گرگانی.[ گ ُ ] ( اِخ ) مرحوم قزوینی نوشته اند: ابوالقاسم گرگانی معاصر سلطان محمود غزنوی بود، به وقت وفات فردوسی شاعر که او را در گورستان مسلمانان دفن میکردند منع کرد و گفت او مادح گبران و کافران بود پیغمبر ( ص ) فرمود: من تشبه بقوم فهو منهم. همان شب فردوسی را بخواب دید، حلهای روحانیون پوشیده ، تعجب کرد. فردوسی گفت : «خدای تعالی به من رحمت کرد و فرمود اگر مردود گرگانی گشتی ، مقبول منی بدین بیت که در توحیدم گفتی :
جهان را بلندی و پستی توئی
ندانم چه ای هرچه هستی توئی.
در اسرارنامه عطار همین داستان با جزئی تغییر بنظم درآمده :
شنیدم من که فردوسی طوسی
که کرد او در حکایت بی فسوسی
به بیست و پنجسال از نوک خامه
بسر میبرد نقش شاهنامه
به آخر چون که شد عمرش به آخر
ابوالقاسم که بد شیخ اکابر
اگرچه بود پیری پر نیاز او
نکرد از راه دین بر وی نماز او
چنین گفت او که «فردوسی بسی گفت
همه در مدح گبری ناکسی گفت
به مدح گبرکان عمری بسر برد
چو وقت مردن آمد بی خبر مرد
مرا در کار او برگ ریا نیست
نمازم بر چنین شاعر روا نیست »
چو فردوسی مسکین را ببردند
بزیر خاک تاریکش سپردند
در آن شب شیخ او را دید در خواب
که پیش شیخ آمد دیده پر آب
زمردرنگ تاجی سبز بر سر
لباسی سبزتر از سبزه در بر
به پیش شیخ بنشست و چنین گفت
که «ای جان تو با نور یقین جفت !
نکردی آن نماز از بی نیازی
که می ننگ آیدت زین نانمازی
خدای من جهان پرفرشته
همه از فیض روحانی سرشته
فرستاد او ز لطف و کارسازی
که تا کردند بر خاکم نمازی
خطم دادند بر فردوس اعلی
که فردوسی به فردوس است اولی
خطاب آمد که ای فردوسی پیر
اگر راندت ز پیش آن طوسی پیر
مشو نومید از فضل الهی
مده بر فضل ما بخلی گواهی.
( چهارمقاله ٔنظامی عروضی چ معین صص 245 - 246 ).
گرگانی. [ گ ُ ] ( اِخ ) ابوزراعه معمری. ابوزراعه معمری گرگانی از شاعران اواخر زمان سامانیان و دراواخر قرن چهارم بوده است. رجوع به شرح احوال رودکی سعید نفیسی ص 1140، و رجوع به مدخل ابوذراعه شود.