گره گشایی. [ گ ِ رِه ْ گ ُ ] ( حامص مرکب ) گشوده شدن گره. بازشدن گره. مجازاً برطرف شدن مانع. آسان شدن کار : دولت سبب گره گشایی است فیروزه خاتم خدایی است.نظامی.گر عودکند گره نمایی تو نافه شو از گره گشایی.نظامی. || کمک. مساعدت : شود جهان لب پرخنده ای اگر مردم کنند دست یکی در گره گشایی هم.صائب.
معنی کلمه گره گشایی در فرهنگ عمید
گره گشا بودن.
معنی کلمه گره گشایی در فرهنگ فارسی
۱ - باز کردن گره . ۲ - آسان شدن امر بر طرف شدن مانع مشکل گشایی : دولت سبب گره گشایی است فیروز. خاتم خدایی است . ( نظامی )
معنی کلمه گره گشایی در فرهنگستان زبان و ادب
{denouement} [هنرهای نمایشی] پایان یافتن کشمکش های نمایش و حل شدن گره آغازین
معنی کلمه گره گشایی در دانشنامه آزاد فارسی
گره گشایی (denouement) مرحلۀ روشن شدن قضایا در پی رنگ اثر داستانی. در ساختار متعارف داستانی، گره گشایی درست پیش از پایان و پس از نقطۀ اوج اتفاق می افتد. در داستان های پلیسی، به سبب پیچیدگی پی رنگ، معمولاً گره گشایی مفصّلی لازم است تا همۀ قضایا برای خواننده روشن شود.
جملاتی از کاربرد کلمه گره گشایی
شود جهان لب پرخندهای، اگر مردم کنند دست یکی در گره گشایی هم
این تمهید به همان اندازه که در فیلمهای داستانی استفاده میشود، در پخش اخبار و فیلمهای مستند نیز به کار میرود. در محل فیلمبرداری، معمولاً فقط یک دوربین برای فیلمبرداری از مصاحبه و اغلب یک میکروفون برای ضبط صدا وجود دارد. به این ترتیب، بعد از مصاحبه، مصاحبهکننده سؤالات خود را تکرار میکند به صورتی که گویی مخاطبش هنوز رو به روی اوست و از او فیلمبرداری میشود. او بین سؤالهایش مکث میکند، گویی که دارد به جوابها گوش میدهد. از این نماها به عنوان برونبرش استفاده میشود. از مکثهای مصاحبهکننده، به عنوان گره گشایی [اصطلاحی که برای اینطور نمای عکسالعمل به کار میرود] نیز میتوان کرد تا برشهای بین گفتههای مصاحبهشونده را پوشاند.
چون شانه گرم کار شود بسته چو موی از هر طرفی گره گشایی دارم
ای در طلب گره گشایی مرده در وصل فتاده وز جدایی مرده
باری گرهی به کار خلق افتاده یارب ز کرم گره گشایی بفرست
در دل همه در گره گشایی ست خدا با ما به سر لطف خدایی ست خدا
کار من بیچاره گره در گرهست رحمی بکن و گره گشایی بفرست
ای خامه بسی نکته سرایی کردی از زلف سخن گره گشایی کردی
نکرده قید غزالی گره گشایی ما گره ز دل نگشاید غزلسرایی ما
ای در طلب گره گشایی مرده در وصل بزاده در جدایی مرده