معنی کلمه کمان گر در لغت نامه دهخدا
دو دستش چنان چون دو چوگان گلگون
دو پایش چو در خرکمان کمان گر.عمعق.چو چشم تیر گر جاسوس گشتم
به دکان کمانگر برگذشتم.نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 100 ).کمان گر همیشه خمیده بود
قبادوز را قب دریده بود.نظامی ( گنجینه گنجوی ص 319 ).دهقان و کمان گر و بازرگان و هر پیشه وری که هست چون متأمل دقایق پیشه خود نباشند...ایشان را از آن کار بهره نباشد. ( کتاب المعارف ). || کماندار. ( فرهنگ فارسی معین ) :
کمان گر که جانم شد او را نشان
ستم می کشد دل از او هر زمان میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).و رجوع به کماندار شود. || به اصطلاح مردم هند، شکسته بند. ( ناظم الاطباء ). گویابه معنی آروبند و شکسته بند نیز آمده است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).، کمانگر. [ ک َ گ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل است و 155 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).