کاندر
معنی کلمه کاندر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه کاندر
در هیچ روزگار نیامد چه تو کریم کاندر عطا دهی نبرد هیچ روزگار
من مبارکباد آن خلعت هنوزم بر لبست کاندر آید خلعتی دیگر ز شاهکامگار
بهین بهادر هوشنگ هوش، کاندر رزم؛ شکاف و رخنه ز خنجر به سنگ و سندان داد
رمزیست در رساله که ابن حسام خواند کاندر رساله هیچ ترسُّل نیافتند
هوس همی کشدم سر فدای پای تو کردن به خاک پای تو کاندر سرم جز این هوسی نیست
شاه اورنگ تجرد باش کاندر فقر نیست پادشاهی از عبید و از جواری داشتن
گر پریشانی به این خوییست کاندر زلف تست بس پریشانتر ازینم کن پریشان نیستم
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
آری! چه عجب داری؟ کاندر چمنِ گیتی جغد است پیِ بلبل؛ نوحهست پیِ الحان
میری کاندر فنون دانش و مردی نیستش اندر همه زمانه همانند