پزان

معنی کلمه پزان در لغت نامه دهخدا

پزان. [ پ َ ] ( نف ، ق ) صفت فاعلی بیان حالت از پختن. در حال پختن. || پزاننده : گرمای توت پزان. آش برگ پزان.

معنی کلمه پزان در فرهنگ عمید

۱. = پزاندن
۲. پزاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): فصل خرماپزان.

معنی کلمه پزان در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- در حال پختن . ۲- در ترکیب بمعنی ( پزاننده ) آید : ( گرمای توت پزان. )

جملاتی از کاربرد کلمه پزان

خون جگر نظر کن سودا پزان خود را با گوشت پاره دل در دیگ سینه جوشان
نان پزی دیوانه و بیچاره شد وز میان نان پزان آواره شد
پختهٔ باید بلای عشق را کار این سودا پزان خام نیست
در بیشه درافتاده در نیم شبی آتش در پختن این شیران تا مغز پزان گشته