واستان

معنی کلمه واستان در لغت نامه دهخدا

واستان. ( اِخ ) دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری که در 32 هزارگزی جنوب ساری و 2 هزارگزی مغرب راه عمومی دو دانگه و رودخانه تجن واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و جنگلی که هوای آن معتدل و مرطوب است و 220 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه لاجیم دره و محصول آن برنج و غلات و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).

معنی کلمه واستان در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری که در ۳۲ هزار گزی جنوب ساری و ۲ هزار گزی مغرب راه عمومی دودانگه و رودخانه تجن واقع است ناحیه ایست کوهستانی و جنگلی که هوای آن معتدل و مرطوب است و ۲۲٠ تن سکنه دارد .

جملاتی از کاربرد کلمه واستان

صحرای باغ جلگه‌ای بلوکی در جنوب شهر لار فارس در ایران است که امروز در تقسیمات کشوری جزو لارستان می‌باشد، وآخرین مرز لارستان واستان فارس به استان هرمزگان است.
برگ اجابت ز دعا واستان رایحه گل ز صبا واستان
سرما واستان پیر آگاه که او داند تمیز را از چاه
آب خضر آباد او سرچشمه ی آب حیات واستان از و حرمت قبله ی بیت الحرام
یا شامه واستان ازین مغز و دماغ یا رایحه بازگیر ازان کام و دهان
نقشی از جمعیت خاور فکن واستان خود را ز دست اهرمن
گویند آن روز که مصطفی (ص) از دنیای فانی بسرای باقی رحیل کرد، خبر به عبد اللَّه بن زید رسید. وی در باغ بود، هم بر جای گفت: اللّهمّ اعمنی فلا اری شیئا بعد حبیبی ابدا. بار خدایا! بعد از دوست خود نخواهم که چیزی بینم در دنیا، بینایی از من واستان این سخن بگفت: و هم بر جای نابینا گشت.
صحرای باغ جلگه‌ای بلوکی در جنوب شهر لار فارس که امروز در تقسیمات کشوری جزو لارستان می‌باشد، و آخرین مرز لارستان واستان فارس به استان هرمزگان است.
داد مظلومان ز ظالم واستان غیر را محرم مکن در این و آن
گفت شیخا برس به احوالم زبن ستم کاره واستان مالم