جملاتی از کاربرد کلمه همتاب
می کند همدرد، عیش ناقص ما را تمام در میان رشته ها همتاب می جوییم ما
رشتهها همتاب چون شد، زود میگردد یکی با میانِ اوست پیوندِ دگر زُنّار را
رنگ یکتایی نگیرد رشته چون همتاب نیست سازگاری نیست با ناسازگاران ساختن
رشته ها همتاب چون شد، زود می گردد یکی ای دل آشفته زان زلف پریشان سرمپیچ
سری آن رشته به همتاب ندارد، ورنه پیچ و تاب من و آن موی میان هر دو یکی است
رشته نسبت بی پا و سران همتاب است گرهی نیست به زلفش که مرا در دل نیست
نسبت کند دو رشته همتاب را یکی دیوانه وحشت از دل دیوانه می برد
به آن موی میان از پیچ و تاب امیدها دارم که میگردد یکی چون رشتهها همتاب میگردد
نمی دارد به زودی رشته همتاب دست از هم رگ جان را گسستن نیست از موی میان تو
رشته ها همتاب چون شد، زود می گردد یکی از پریشانی به زلف یار می سازیم ما