ناپدید کردن

معنی کلمه ناپدید کردن در لغت نامه دهخدا

ناپدید کردن. [ پ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پوشاندن. پنهان کردن. نهفتن. اخفاء. استتار. مخفی داشتن :
چو کاموس دست و گشادش بدید
بزیر سپر کردسر ناپدید.فردوسی.چو اسفندیار آن شگفتی بدید
دو رخ کرد از خواهران ناپدید.فردوسی.هنرهام هر کس شنیده ست و دید
تو آن ابلهی چون کنی ناپدید.اسدی.آفتاب بدان بلندی را
لکه ای ابر ناپدید کند.سعدی. || معدوم کردن. نیست کردن. محو کردن. امحاء. از بین بردن :
به یک دست دشمن کند ناپدید
شگفتی تر از کار او کس ندید.فردوسی.توانی ز ناچیزچیز آفرید
هم از تو شود چیزها ناپدید.اسدی.جهان ، گفت ، ایزد پدید آورید
همو بازگرداندش ناپدید.اسدی.از همه دلها که آن نکته شنید
آن سخن را کرد محو و ناپدید.مولوی. || غیب کردن. غایب کردن :
شنیدم کادهم توسن کشیدش
چو عنقا کرد از اینجا ناپدیدش.نظامی.- پی ناپدید کردن ؛ اثر ستردن. رد گم کردن.
- ناپدید کردن بر خویشتن ؛ فراموشانیدن بخود. ( یادداشت مؤلف ). بروی خود نیاوردن. بیاد خود نیاوردن. تغافل. تجاهل :
چو بشنید آئین گشسب آن سخن
بیاد آمدش گفته های کهن
که از گفت اخترشناسان شنید
همی کرد بر خویشتن ناپدید.فردوسی.

جملاتی از کاربرد کلمه ناپدید کردن

یافته‌های عفو بین‌الملل حاکی از وجود بازداشتگاه‌های مخفی و امنیتی، بی‌خبر نگاه داشتن خانواده‌ها، موارد ادامه‌دار ناپدید کردن قهری، حبس انفرادی طولانی‌مدت، سلب دسترسی به خدمات درمانی و شرایط غیرانسانی در بازداشتگاه‌های معترضان است. این گزارش بازداشت‌های خودسرانه، شکنجه‌های روانی، اعترافات اجباری، عدم وجود وکیل و فقدان روند دادرسی، تخریب چهرهٔ معترضان، عدم تحقیق و پاسخگویی و تجلیل از آمران و عاملان جرایم را از مشخصه‌های سرکوب‌های آبان ۹۸ دانسته است.