گشسب

معنی کلمه گشسب در لغت نامه دهخدا

گشسب. [ گ ُ ش َ ] ( اِخ ) همان گشتاسب است که پدر اسفندیار روئین تن باشد. ( برهان ). همان گشتاسب شاه پسر لهراسب است که اسفندیار پسر اوست و آئین زردشت پسندیده. ( آنندراج ). رجوع به گشتاسب شود.
گشسب. [ گ ُ ش َ ] ( اِخ ) نام یکی از نجبای دانشمند ایرانی. ( ولف ) :
چنین گفت گویا گشسب دبیر
که ای نامداران برنا و پیر.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 7ص 2097 ).بفرمود پس تا گشسب دبیر
بیامد بر شاه مردم پذیر.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2121 ).
گشسب. [ گ ُ ش َ ] ( اِخ ) نام دانشمند ایرانی معروف در زمان بهرام گور. ( ولف ) :
فراوان بخندید از او شهریار
بدو گفت نامم گشسب سوار.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2173 ).بیاید بجای دگرماهیار
همی ساخت کار گشسب سوار.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2171 ).مرا گر همی داد خواهی به کس
همالم گشسب سوار است و بس.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2173 ).
گشسب. [ گ ُ ش َ ] ( اِخ ) نام یکی از نجبای ایران که پدربزرگ بهرام چوبین باشد. ( ولف ) :
چو استاد پیروز بر میمنه
گشسب جهانجوی پیش بنه.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2340 ).ز بهرام بهرام پور گشسب
سواری سرافراز پیچیده اسب.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2589 ).
گشسب. [ گ ُ ش َ ] ( اِخ ) نام یکی از نجبای ایرانی. ( ولف ) و بصورت ترکیب های ذیل : آیین گشسب. آذرگشسب. اشتاگشسب. بانوگشسب. کنداگشسب نیز آمده است :
چو خرادبرزین و اشتاگشسب
به فرمان نشستند هر دو بر اسب.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2910 ).چو خرادبرزین و اشتاگشسب
فرودآمدند آن دو دانا ز اسب.فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2912 ).
گشسب. [ گ ُ ش َ ] ( ص ) مخفف «گشنسب » رجوع به آذرگشسب شود. پهلوی وشنسب . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). جهنده. خیزکننده. ( از برهان ). جهنده. ( آنندراج ). جهنده و خیزنده و آنرا گشسب نیز گفته اند. ( انجمن آرای ناصری ) ( جهانگیری ). این معنی بر اساسی نیست و همان گشسپ است.
گشسب. [ گ َ ش َ ] ( اِ ) تفسیر اشراق باشد. ( برهان ). || پرست که مشتق از پرستیدن است چه ایزد گشسب خداپرست را گویند . ( برهان ).

معنی کلمه گشسب در فرهنگ عمید

اسب نر.

معنی کلمه گشسب در فرهنگ فارسی

نام یکی از نجبای ایران پدر بزرگ بهرام چوبین : [ ز بهرام بهرام پور گشسب سواری سر افراز پیچیده است . ] ( فردوسی )
گشنسب:اسب نر
تفسیر اشراق

جملاتی از کاربرد کلمه گشسب

پس ایزد گشسب آنچ اندرز بود به زمزم همی‌گفت و موبد شنود
بانو گشسب (دختر رستم) خواستگاران فراوانی داشت که هر کدام از این خواستگاران که در زیر نام‌هایشان آمده‌است هر کدام پهلوان بوده‌اند و هر کدام ماجرایی داشته‌اند در گشسب نامه که سرانجام برادر رهام یعنی گیو موفق می‌شود با او ازدواج می‌کند.
همی‌ساخت آیین گشسب این سخن کجا شاه فرزانه افگند بن
به آیین گشسب آن زمان شاه گفت که از رای دوریم و با باد جفت
وی یکی از بانوان پهلوان ایران زمین است که منظومه‌ای به همین نام یعنی منظومهٔ بانوگُشَسب‌نامه یا بانوگشسپ‌نامه برای ایشان سروده شده و یکی از حماسه‌های ملی ایران محسوب می‌شود. بانو گشسب خواستگاران فراوانی داشت که هر کدام از این خواستگاران پهلوان بوده‌اند و هر کدام ماجرایی داشته‌اند. نامهای این پهلوانان در زیر آمده‌است. سرانجام برادر رهام یعنی گیو موفق می‌شود با بانو گشسب ازدواج کند.
بقایای قلعه بانو گشسب مربوط به دوران‌های تاریخی پس از اسلام است و در شهرستان گچساران، بخش باشت، دهسان بابونی، روستای منصورآباد واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۲ آبان ۱۳۸۶ با شمارهٔ ثبت ۱۹۹۵۰ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
بدست چپش بود پیدا گشسب که بگذاشتی آب دریا براسب
چوبهرام گرد آن سیاوش نژاد چوپیدا گشسب آن خردمند وراد
بیاورد آیین گشسب آن سپاه همی‌راند چون باد لشکر به راه
چوبشنید کیین گشسب سوار همی‌رفت خواهد سوی کارزار
بدو گفت ایزد گشسب دلیر که‌ای پرهنر نامبرد شیر
به پیش اندرون بود همدان گشسب که در نی زدی آتش از سم اسب
نام بانو گشسب در شاهنامه فردوسی نیامده‌است ولی در طومار شاهنامه به گشسب بانو و کارهای او اشاره زیادی رفته‌است. بانو گشسپ طبق طومارها بعد از فرامرز به دنیا آمد ولی از سهراب بزرگتر بود. اشاره شده‌است که او در لشکر کشی سهراب به ایران با سهراب جنگید و دست او را شکست ولی پیران ویسه وزیر افراسیاب نامه‌ای از رستم جعل کرد و برای بانو گشسپ فرستاد که ای دختر چگونه جرئت کرده‌ای در کاری که به به مردان مربوط است دخالت کنی اگر باز نگردی تو را نخواهم بخشید و چنین بود که بانو گشسپ بازگشت.
زتن جامه خویش کردی برون برفتی به آذر گشسب اندرون