ناخنان
معنی کلمه ناخنان در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه ناخنان
پیش کز غم به ناخن آید خون ناخنان را به می خضاب دهید
از نهیبت همی کند پنهان ناخنان را به پنجه در ضیغم
ریش فرومان و پیر کودک خود باش رخنه مکن ناخنان خویش و مکن ریش
خاقانی اگر یار نماید رخسار رخسار چو زر به ناخنان خسته مدار
در زخم شکنجه اش چنان تنگ کشید کش ازین ناخنان همه خون بچکید
هم آشیان بازم و، از ناخنان کج؛ دارم بکف حسام و ز پر بر کنار اسب
به عهد پاس تو تعویذ گوسفند و شبان ز دست و پنجه گرگست و ناخنان پلنگ
ز عدل تو بکند رنگ ناخنان هژبر ز امن تو بکند کبک دیده های عقاب
روزگارت تیره دستت خالی و دل پر هوس شب دراز و ناخنان افتاده اعضا پر گر است
جوجو چو خوشه کردمش از زخم ناخنان این تن که دانه دانه برآمد چو خرمنم