شکارستان

معنی کلمه شکارستان در لغت نامه دهخدا

شکارستان. [ ش ِ رِ ] ( اِ مرکب ) شکارگاه. شکارگه. ( یادداشت مؤلف ). شکارگاه و جایی که درآن صید میکنند. ( ناظم الاطباء ). صیدگاه :
دف را به شکارستان شادی است ز باز و سگ
غم زو چو تذروان سردر خار همی پوشد.خاقانی.دف را خم چوگان شه با صورت ایوان شه
همچون شکارستان شه اجناس حیوان بین در او.خاقانی.بُنه در یک شکارستان نمی ماند
شکارافکن شکارافکن همی راند.نظامی.گشتی از نعل او شکارستان
نقش بر نقش چون نگارستان.نظامی.شکارستان او ابخاز و دربند
شبیخونش به خوارزم و سمرقند.نظامی.نکرده صید گذشتیم زین شکارستان
سر کمند به پای غزاله ای نزدیم.طالب آملی ( از آنندراج ).قسمت من زین شکارستان بجز افسوس نیست
دانه اشک تلخ میگردد به چشم دام ما.کلیم کاشانی ( از آنندراج ). || تصویر حیوانات و شکارگاه بر روی دف :
دف هلال بدر شکل و در شکارستان او
از حمل تا ثور و جَدْیَش کاروان انگیخته.خاقانی.آن لعب دف گردان نگر بر دف شکارستان نگر
وآن چند صف حیوان نگر با هم به پیکار آمده.خاقانی.و رجوع به شکارگاه شود.
|| تصویر جانوران درروی سفره :
محراب خضر ایوان او به زآب حیوان خوان او
در هر شکارستان او حیوان نو پرداخته.خاقانی.

معنی کلمه شکارستان در فرهنگ عمید

= شکارگاه

جملاتی از کاربرد کلمه شکارستان

قسمت ما زین شکارستان به جز افسوس نیست دانه اشک تلخ می گردد به چشم دام ما
گذشتی در شکارستان نخجیر پران از پهلوی نخجیر چون تیر
مرا یار از شکارستان مشگین در آهو بره مشگین فرستاد
کاردانان محبت در شکارستان عشق انتخاب زخم ناسور از لب خنجر کنند
در شکارستان دنیا آنچه می باید گفت شاهباز دیده روشندلان را، عبرت است
محراب خضر ایوان او، به ز آب حیوان خان او در هر شکارستان او، حیوان نو پرداخته
دف هلالی بدر شکل و در شکارستان او از حمل تا ثور و جدیش کاروان انگیخته
تنگ بر بستن کمیت فتنه را در شکارستان عشق انگیختن
در شکارستان عالم مدتی چون شاهباز بسته ام چشم طمع، تا چشم بازم داده اند
فضای این شکارستان پر است از صید پرورده چرا شبها ز همت بر شکار لاغر اندازیم