زره دار. [ زَ رِ / زِ رِه ْ ] ( نف مرکب ) زره دارنده. دارای زره. ( فرهنگ فارسی معین ). زره پوش. ( فرهنگ فارسی ایضاً ) ( ناظم الاطباء ): رجل دارع ؛ مرد زره دار. ( منتهی الارب ). زره پوشیده. ( ناظم الاطباء ) : پس پشت ایشان ز رومی سران زره دارو مردان جنگ آوران.فردوسی.گزین کرد از ایرانیان سه هزار زره دار و برگستوانور سوار.فردوسی.شمردند بر میمنه سه هزار زره دار و کارآزموده سوار.فردوسی.بدرگاه ارجاسب آمد دلیر زره دار و غران به کردار شیر.فردوسی.زره دار بد کز تن خویش پوست همی کند و پنداشتی درع اوست.اسدی ( گرشاسبنامه ).|| کشتی زره دار. ( فرهنگ فارسی معین ). از انواع کشتی های جنگی است که بدنه آن از صفحات پولاد پوشیده شده است تا گلوله های دشمن در آن اثری نکند.
معنی کلمه زره دار در فرهنگ عمید
دارای زره، زره پوش، زره پوشیده.
معنی کلمه زره دار در فرهنگ فارسی
( صفت ) دارای زره زره پوش کشتی زره دار .
جملاتی از کاربرد کلمه زره دار
کمربند زرهی نبردناوهای کلاس کویین الیزابت از نوع زره تقویت شده کروپ ضخامتی بالغ بر ۱۳ اینچ (۳۳۰ میلیمتر) داشت و از بخشهای حیاتی درون ناو محافظت میکرد. هر برجک نیز دارای زره ۱۱ تا ۱۳ اینچی بود و درون پایه مراقبی با ضخامت ۷ تا ۱۰ اینچ قرار گرفته بود. این ناو دارای چندین عرشه زره دار با ضخامت ۱ تا ۳ اینچ بود. برج هدایت اصلی با زره ۱۳ اینچی پوشانده شده بود. پس از نبرد یوتلاند یک لایه فولاد کربنی یک اینچی بر روی عرشه دارای انبار مهمات کشیده شد و تجهیزات ضد انفجار دیگری نیز به این بخش اضافه گشت.
گزیدی ز لشکر ده و دو هزار زره دار و بر گستوانور سوار
دو اسبه سپاهی دو ره ده هزار زره دار با آلت کارزار
گزین کرد زان جنگیان سه هزار زره دار و برگستوان ور سوار
چو نقره خنگ برانگیزد و به خصم رسد چه یک سوار زره دار خصم او چه هزار
با وجود برتری اندامی سر گرگور، اوبرین از سرعت زیاد خود استفاده کرد و چندین بار گرگور را زخمیکرد و توانست با پیدا کردن شکافهای در سپر گرگور، او را فلج کند و وقتی که کوه از دنبال کردن او خسته شد، زردپی پایش را برید. وقتی اوبرین در شرف تمام کردن کار بود، کلگین نقش زمین شده اوبرین را گرفت و اول با مشت زره دار خود به صورت او کوبید، پس از شکاندن دندانها و له کردن چشمهایش، سرش را متلاشی ساخت. با این حال، قبل از مرگ اوبرین، گرگور با نعرهای به کشتن الیا و اگان اعتراف کرد تا همه بشنوند.
همه نامداران دیده نبرد زره دار و اسب افکن و شیر مرد
یا پای به خود دارد و خاموش نشیند یا دست بر این زلف زره دار نگیرد
پی پشت او نامور ده هزار زره دار و برگستوانور سوار
که لشکر فزون آمد از ده هزار زره دار با تیر زهر آبدار
همیرفت گستهم و بندوی پیش زره دار با لشکر و ساز خویش