معنی کلمه سرخه در لغت نامه دهخدا
سرخه. [ س ُ خ َ ] ( اِخ ) نام پسر افراسیاب است که فرامرز او را زنده گرفت و رستم به کین سیاوش بکشت. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) :
ز کندآوران سرخه را پیش خواند
ز رستم فراوان سخنها براند.فردوسی.تا افراسیاب بشکست و سرخه کشته شد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 46 ).
سرخه. [ س ُ خ َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند. دارای 120 تن سکنه است. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات ، پنبه ، زردآلو. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
سرخه. [ س ُ خ َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 266 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و دارای قلمستان است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
سرخه. [ س ُ خ َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 335 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و یونجه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
سرخه. [ س ُ خ َ ] ( اِخ ) قصبه ای از دهستان بنمعلای بخش شوش شهرستان دزفول. دارای 200 تن سکنه است. آب آن از رودخانه کرخه. محصول آن غلات ، برنج ، کنجد است. ساکنین از طایفه عشایر می باشند. دارای پاسگاه ژاندارمری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
سرخه. [ س ُ خ َ ] ( اِخ ) نام موضعی است از مضافات سمنان. دهی از سمنان که سرخه سمنان گویند. ( برهان ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ). از بلوکات ولایت سمنان ودامغان خراسان. عده قرا 50. مساحت 12 فرسخ. مرکز سرخه. حد شمال شرقی سنگسر است. ( جغرافیای سیاسی کیهان ). نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی سمنان. آب آن از قنوات. محصول عمده آن غلات و پنبه و تنباکو است. ایستگاههای لاهورد، بیابانک ، سرخ دشت در این دهستان واقع است. این دهستان از هشت آبادی و پنجاه مزرعه تشکیل شده. جمعیت آن در حدود 7200 تن است. قرای مهم آن لاسجرد و بیابانک است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
سرخه. [ س ُ خ َ ] ( اِخ ) دهی است از سبزوار که سرخه سبزوار گویند. ( رشیدی ).