سرز
معنی کلمه سرز در فرهنگ عمید
معنی کلمه سرز در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه سرز
به لشگر زدوده پرند آختند بسی سرز پیگر جدا ساختند
مرکب عزم ترا صانع ز فضل خویش داد تن ز جوهر سرز در وز رشته های حور یال
تا لبم را بسته شرم عشق میسوزم ز رشک هرکجا بینم که دودی سرز روزن میکشد
هر آنکسی که برون برد سرز چنبر تو چو نای بینی او را گلو گرفته رسن
کشید شعلهٔ دل سرز جیب اشک آخر محال بود نهفتن دم نهنگ درآب
بتابید اگر سرز پیمان من نداد ارتن خود به فرمان من
شده تا شام ابد دامن آفاق چه روز زده تا صبح ازل سرز گریبان شما
صبح چون خورشید خاور سرز مشرق بر کند ساقی خورشید منظر باده در ساغر کند
زغیرت بجوشید خون درتنش برآورد مو سرز پیراهنش