قرامطه
معنی کلمه قرامطه در فرهنگ عمید
معنی کلمه قرامطه در فرهنگ فارسی
قرمطیان: واحدش قرمطی، فرقهای اسماعیلیه پیروحمدان بن اشعث ملقب به قرمط
(صفت ) ۱ - یک تن از قرمطیان پیرو فرقه قرامطه جمع : قرامطه ۲ - مخالف مذهب و دین .
جمع قرمطی قرمطیان
معنی کلمه قرامطه در دانشنامه آزاد فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه قرامطه
چو خواستی ز رهی قصه قرامطه را چو آفتاب شدم سوی آسمان سخن
ماند اینجا خلاف مَلاحده که ایشان روح را قدیم گویند و مر آن را بپرستند و فاعل اشیا و مدبر آن بهجز وی را ندانند و آن را «روح الاله» خوانند و «لم یزل» و او را مُدیر گویند از شخصی به شخصی دیگر و بر هیچ شبهت که خلق را افتاده است چندان اجتماع نیست که بر این؛ از آنچه جمله نصاری بر ایناند هرچند که به عبارت خلاف آن کنند و جمله هندو تبت و چین و ماچین برایناند و اجتماع شیعیان و قرامطه و باطنیان بر این است، و آن دو گروه مُبطِل نیز بدین مقالت قائلاند و هر گروهی از این جمله که یاد کردیم مر این قول را مقدمات دارند و به براهین دعوی کنند.
شیخ الاسلام گفت: که بوعلی کاتب فرا بوعثمن مغربی گفت: که ابن البرقی بیمار بود شربتی آب فرا او دادند نخورد گفت: در مملکت حادثهٔ افتاده تا بجای نیارم نیاشامم. سیزده روز چیزی نخورد، تاخبر آمد کی قرامطه در حرم افتادهاند و خلق بکشتند، ورکن حجر اسود بشکستند پس بخورد.