سبک پی. [ س َ ب ُ پ َ / پ ِ ] ( ص مرکب ) تیزرو. تند : بر اشتران سبک پی همی نهاد سبک شکارها که بر او تیر برده بود بکار.فرخی.این پیرجهانگرد سبک پی بِنَدیده ست در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی.سنایی.سبک پی چو یاران بمنزل رسند نخسبد که واماندگان از پسند.سعدی ( بوستان ).بت نغمه امشب سبک پی شده سراسر ره کوچه نی شده.ملا طغرا ( از آنندراج ).
معنی کلمه سبک پی در فرهنگ عمید
تندرو، روندۀ چابک: سبک پی چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند (سعدی۱: ۵۹ حاشیه ).
معنی کلمه سبک پی در فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - تند رو تیز رو . ۲ - گریز پا . ۳ - پیاده ای که در هر منزل میگذاشتند تا خبر و نامه را به پیاده دیگر رساند تا بمقصد رسد . ۴ - اسبی که در هر منزل جهت پیک تعیین میکردند .
جملاتی از کاربرد کلمه سبک پی
این پیر جهان گرد سبک پی بندیدست در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی
بسان چرخ آن رخش سبک پی بیابانی به گامی ساختی طی
میان کاروان سوز و سرورم سبک پی کرد پیران کهن را
بر استران سبک پی همی نهاد سبک شکارها که برو تیر برده بودبکار
وز باد به هر سوی سفیران سبک پی سازد پی آمد شد هر ملک مهیا
به کف تیغ رخشنده رخش سبک پی به میدان کین بر سر خصم رانی
پر فروشوی از این آب و گل و باش سبک پی یاران پریده چه کنی که نپری
بگذار حزین دامن این عمر سبک پی تاکی سر این رشته ی کوتاه بگیریم؟
سفر طول امل خضر سبک پی چه کند بلد راه تو بس خواب گرانی که تو راست
تن کی سبک پی از بند دل گرانان خفته خبر ندارد سر در کنار جانان
هنرمندان آیندهگر تأکید زیادی بر یکی شدن نقاشی و تماشاگر داشتند و میگفتند «باید تماشاگر را در مرکز نقاشی قرار داد تا به درک اجتماعی حیرتآور درون نقاشیهای این سبک پی ببرد» و این امر باعث پدید آمدن دیدگاه ماشینی و مدرن آنها نسبت به نقاشی شد. آنها به کشفها و دیدگاههای علمی با تحسین بسیاری نگاه میکردند و بر روی حرکت در نقاشی تأکید زیادی میکردند که این امر باعث پیدایش «کارتون» یا پویانمایی شد.