شیخ الاسلام

معنی کلمه شیخ الاسلام در لغت نامه دهخدا

شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( ع اِ مرکب ) لقبی است که در نیمه دوم قرن چهارم هجری بر علما و شیوخ متصوفه اطلاق می شده و در اوائل عهد ممالیک در مصر و شام از القاب تشریفاتی بود نه از القاب رسمی اما پس از آنکه این لقب بر مفتی اعظم عثمانی اطلاق گردید ارج و منزلتی یافت و جنبه رسمی پیدا نمود، و در قرن هفتم هجری این لقب بر مفتیان متنفذ نیز اطلاق می شد و در ایران بزمان صفویان به کسانی که در رأس قوه قضائیه قرار داشتند و از طرف صدراعظم منصوب می شده اند اطلاق میگردید. ( از دائرةالمعارف اسلامی ). || لقب رئیس مفتیان و قضات دولت عثمانی که او را سلطان تعیین می کرد. ( یادداشت مؤلف ).
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( اِخ ) لقب شیخ احمد جامی. رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمد... شود.
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( اِخ ) لقب خواجه عبداﷲ انصاری. رجوع به خواجه عبداﷲ شود.
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( اِخ ) رجوع به عبدالقادربن ابی صالح پشتبری گیلانی شود.
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( اِخ ) لقب شهیدی هروی. او راست : الرسالة الحمویة. ( از کشف الظنون ). رجوع به احمدبن یحیی بن سعدالدین مسع-ود ش-ود.
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( اِخ ) رجوع به زکی الدین بن احمد اللوهوری شود.
شیخ الاسلام. [ ش َخُل ْ اِ ] ( اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن صاعد شود.
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( اِخ ) رجوع به احمدبن جریر شود.
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( اِخ ) لقب اسعدبن محمدبن اسماعیل بن شیخ الاسلام. او راست : تخمیس قصیدة الهمزیة بوصیری. ( از کشف الظنون ).
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ] ( اِخ ) لقب ابن تیمیه. ( از دایرةالمعارف اسلامی ).
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( اِخ ) لقب ابن القیم جوزی. ( از دایرةالمعارف اسلامی ).
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( اِخ ) رجوع به ابوالحسن شیخ الاسلام هکاری و علی بن احمد... شود.
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْاِ ] ( اِخ ) رجوع به عبداﷲبن محمدبن علی هروی شود.
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( اِخ ) لقب ابومحمد عبدالرحمن بن علی دیبع شیبانی عبدری. رجوع به شیبانی عبدالرحمن... شود.
شیخ الاسلام. [ ش َ خُل ْ اِ ] ( اِخ ) یا شیخ الاسلام خراسان. لقب اسماعیل بن عبدالرحمن فقیه بزرگ شافعی که در قرن پنجم هجری در خراسان میزیسته است. ( از دائرةالمعارف اسلامی ).

معنی کلمه شیخ الاسلام در فرهنگ عمید

لقبی که از طرف دولت به عالمی دینی داده می شد، عالم روحانی که برای رسیدگی به امور دینی مسلمانان تعیین می شد.

معنی کلمه شیخ الاسلام در فرهنگ فارسی

( اسم عالمی دینی که از طرف دولت برای رسیدگی بامور دینی تعیین شود جمع : شیخ الاسلامان یاشیخ الاسلامی . شغل و مقام شیخ لاسلام .

معنی کلمه شیخ الاسلام در دانشنامه آزاد فارسی

نام منصبی روحانی و حکومتی. این عنوان اولین بار در نیمه دوم قرن چهارم هجری برای برخی از علما و نیز صوفیان به کار رفته است. در قرن ۶م در مصر و شامات به فقهای مورد قبول همگان، اطلاق می گردید. اهل سنت این لقب را به علمای والا مقام می دادند. در قرن ۷م و ۸م به مفتی های متنفذ هم اطلاق می شد. این مقام در اوایل عهد ممالیک مصر تشریفاتی بود و فقط لقبی برای افراد با منزلت دینی، فقهی، علمی، عرفانی به کار می رفت. اما پس از اطلاق ان بر «مفتی اعظم» عثمانی جنبه رسمی یافت. صاحب این منصب دارای قدرت قضایی بود و به حل اختلاف و رسیدگی به نظم عمومی می پرداخت. در دورۀ سلیمان اول عثمانی (۹۲۶ـ۹۷۴ق) با ایجاد یک رشته مشاغل برای علما، مقام شیخ الاسلامی برجسته گردید. شیخ الاسلام و «خوجه» تنها مقام هایی بودند که فرمان نامۀ خود را از دست سلطان می گرفتند. در دوره صفوی، شیخ الاسلام از سوی مقام صدر و با تصویب شاه برگزیده می شد و معمولاً تمایل مردم در گزینش او لحاظ می گردید. او قدرت عالی مذهبی بود. این منصب در زمان صفویان دچار تغییر و تحولات زیادی شد؛ چنانچه در قرن ۱۱ق شیخ الاسلام در تحولات ساختار دینی نقش بسزایی ایفا کردند ولی در عصر شاه عباس دوم (۱۰۵۲ـ۱۰۷۷ق) با استقرار ساختار دیوانی مذهبی، آنان نیز دچار دسته بندی دینی گردیدند. شیخ الاسلام پایتخت نسبت به همکاران خود در ولایات و شهرهای دیگر، برتری و اهمیت بیشتری داشت. وظایف شیخ الاسلام رسیدگی به احوال شخصیه، امور قضایی و شرعی و تمام دعاوی مدنی، سرپرستی اموال و دارایی یتیمان و غایبان و محجوران، اجرای دستورهای مذهبی، گرفتن خمس و زکات، تقسیم ارث و صدور، امضاء، مهر اسناد و مدارک، اجرای صیغۀ عقد زنان شاه، انجام آیین ویژۀ تاج گذاری و مراسم و تشریفات گزینش سلطان، بازدید از مدارس و علما در شهرها، سرپرستی مسائل آموزشی، و صدور اجازات و گواهی های علمی به اهل علم بود. این منصب پس از آخرین سال های حکومت صفویان نیز وجود داشت. در دوران زندیه و قاجاریه نیز این لقب کماکان از سوی دربار به علمای بانفوذ شهرها داده می شد و آن ها نیز کمابیش به همان وظایف عمل می کردند. ولی در دوران پهلوی تفویض لقب ملغی شد و آن وظایف، صورت رسمی و حالت اداری یافته و به ساختار قانونی تبدیل گردید.

معنی کلمه شیخ الاسلام در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شیخ الاسلام، منصب عالی روحانی بود که به یکی از بهترین عالمان روحانی داده می شد و او به دعاوی شرعی، امر به معروف و نهی از منکر، نظارت بر امور حسبی و امور عالی روحانیون و نظارت بر تمام طلاق های رسمی، مدیریت اموال یتیم و افراد غایب می پرداخت. به علاوه، اجازه اعمال دینی نیز از طریق دفتر شیخ الاسلام صادر می شد. اهمیت این منصب از زمان سلطان سلیمان اول به اوج خود رسید. شیخ الاسلام می توانست مشروعیت و صلاحیت شخص سلطان را زیر سوال ببرد و در امور داخلی دخالت کند. حدود احکام و فرامین با مشورت وی انجام می شد. شیخ الاسلام شهر های دیگر، زیر نظر شیخ الاسلام اصفهان انجام وظیفه می کرد و عزل و نصب صاحبان این منصب در دیگر شهر ها، با تأیید و تصویب و نظر شیخ الاسلام اصفهان بود. اولین شیخ الاسلام و امام جمعه اصفهان در عهد صفوی، شیخ بهایی است و پس از او حکیم و فقیه میر محمد باقر داماد؛ تا این که این امر به ملا محمد تقی مجلسی تفویض گردید. پس از درگذشت او، این مناصب به فرزندش علامه محمد باقر مجلسی تفویض گردید. با رحلت علامه، با وجود اعیان و معاریف بزرگ اصفهان، امامت جمعه و ریاست دینی و شیخ الاسلامی، به میر محمد صالح، داماد علامه مجلسی و سپس به میر محمّد حسین واگذار شد. پس از او دو شخص دیگر از غیر این خاندان، امام جمعه گردیدند؛ اما دوباره این مسئولیت به اعقاب میر محمد صالح بازگشت ابتدا به میر محمد مهدی (متوفای ۱۱۸۳ هـ.ق) فرزند بزرگ میر محمد حسین خاتون آبادی، پس از او به میر عبد الباقی، فرزند دیگر میر محمّد حسین، و پس از او به میر محمد حسین، فرزند میر عبدالباقی. تا سال ۱۳۴۸ هـ.ق هم چنان این سمت بر عهده این خاندان بود. از این پس تا بیست سال، اصفهان امام جمعه نداشت؛ تا این که در سال ۱۳۶۸ هـ.ق، میر محمد مهدی سلطان الادبا به امامت جمعه اصفهان منصوب شد. وی آخرین امام جمعه از این سلسله است گفتنی است که امام جمعه های تهران نیز از اولاد میر محمد مهدی، فرزند میر محمّد حسین، فرزند میر محمد صالح خاتون آبادی بوده اند.
۱. ↑ . رجال اصفهان، ج ۱، ص ۵۷.۲. ↑ . به اهتمام مهریزی، مهدی و ربانی، هادی، یادنامه علامه مجلسی، ج ۳، ص ۳۲۹ و ۳۳۰.۳. ↑ . به اهتمام مهریزی، مهدی و ربانی، هادی، یادنامه علامه مجلسی، ج ۳، ص ۳۵۰.۴. ↑ . رجال اصفهان، ج ۱، ص ۶۰ ـ ۵۶. در آغاز نوشتار اشاره شد که این سلسله به «امام جمعه»، شهرت یافته اند. با توجه به مطالب مذکور به خوبی علت این نامگذاری آشکار می شود. نکته دیگر این که، در این سلسله نام هایی چون میر محمّد حسین، میر محمّد، میر اسماعیل، میر صالح بارها تکرار می شود که نباید خواننده دچار اشتباه شود. منبعسایت اندیشه قم
[ویکی شیعه] شیخ الاسلام، بالاترین منصب دینی شیعی در دوره صفوی و پس از آن تا دوره پهلوی. رسیدگی به امور حسبیه، عزل و نصب قضات، حضور در مراسم و تشریفات گزینش سلطان و تاج گذاری، صدور اجازات و گواهی های علمی از اختیارات شیخ الاسلام بوده است. علاوه بر پایتخت، شهرهای مختلف نیز شیخ الاسلام داشته اند. محمدباقر مجلسی و شیخ بهایی در اصفهان، حرّ عاملی در مشهد و ملا محمدطاهر قمی در قم را می توان پرنفوذترین شیخ الاسلام ها دانست.
شیخ الاسلام گرچه به خواست و فرمان شاه برگزیده می شد، اما تمایل مردم هم در انتخاب آن ها مؤثر بود. لقب شیخ الاسلام در دوره های زندیه و قاجاریه هم به علمای بانفوذ تفویض می شد و آن ها همچنان نقش ویژه ای در حکومت داشتند، اما در دوران پهلوی، به همراه تحولات سیاسی و تأسیس دادگاه های مدرن، این منصب و ایفای وظایف آن از سوی روحانیان شیعه به فراموشی سپرده شد.
لقب شیخ الاسلام، اولین بار در اواخر قرن چهارم هجری، به عنوان منصبی دینی در خراسان به کار رفته است. در قرن پنجم، اسماعیل بن رحمن، رییس فقهای شافعی در خراسان را شیخ الاسلام خوانده اند. در قرن ششم، به فقهای مقبول عامه در مصر و شامات، شیخ الاسلام می گفتند. شیخ الاسلام در میان اهل سنت، به علمای بلندپایه گفته می شده؛ از جمله فخرالدین رازی در قرن ششم هجری.
[ویکی اهل البیت] از اواخر قرن چهارم و بیش تر در قرن پنجم به کسانی از عالمان مسلمان، لقب شیخ الاسلام داده می شده است.
نخستین بار در اواخر قرن چهارم بوده است؛ بدین شرح که نخست فرقه ای از اهل سنت در خراسان یکی از علمای خود را لقب شیخ الاسلام دادند. در برابر، فرقه مجسمه هرات از عمومیت و بزرگی این لقب برآشفتند و پیشوای خود را که کتابی در نکوهش علم کلام نوشته بود، بدان لقب ملقّب کردند. در متنی دیگر آمده است که، نخستین بار در نیمه دوم قرن چهارم هجری، بر برخی از علما و نیز صوفیان، عنوان شیخ الاسلام به کار رفته است. در قرن پنجم رئیس فقیهان شافعی در خراسان، اسماعیل بن عبد الرحمن شهرت به شیخ الاسلام داشته است. در قرن ششم، این عنوان در مصر و شامات به فقهای مقبول العامة، اطلاق می شده است. مخالفین ابن تیمیه بر این عقیده بودند که هرکس او را شیخ الاسلام بداند، کافر است و در ردّ بر آن ها کتابی با عنوان الرد علی من زعم انّ من سمّی ابن تیمیه شیخ الاسلام کافر نوشته اند. در حوالی سال 700 این لقب برای فقهای صاحب نفوذ به کار می رفته است. این لقب بیش تر در دولت عثمانی رواج یافت که در آن عنوان شیخ الاسلام، برای فقیهی بکار رفت که بالاترین مقام دینی را در این دولت داشت و توسط سلطان عثمانی تعیین می گردید. در ایران صفوی، بالاترین مقام رسمی دینی را صدر می گفتند زمانی که پای عالمان عرب عراق به دربار صفوی باز شد و آنان مورد حمایت شاه طهماسب قرار گرفتند، زمینه برای ایجاد عنوان جدیدی در کنار صدر فراهم گردید. چهره برجسته این عالمان، محقق کرکی بود که از زمان شاه اسماعیل به ایران رفت و آمد داشت و از مزایای این ارتباط نیز برخوردار بود. علاقه شاه طهماسب به وی، سبب شد تا در نزاعی که میان او و عالمان مخالفش درگرفت، از وی حمایت کند. شاه طهماسب محقق کرکی را خاتم المجتهدین نامید و عنوان شیخ الاسلام را درباره وی بکار برده، تمام اختیار امور شرعی و حتی عرفی و نیز عزل و نصب قضات و حکّام را برای وی قائل شد. بنابراین با حضور محقق کرکی بود که عنوان شیخ الاسلامی در دوره صفوی باب گردید.
با روی کار آمدن اسماعیل دوم اقدامات او در حمایت از افراد متسنّن، سبب شد تا عالمان شیعه از وی فاصله گرفتند. مجتهد معروف این دوره، سید حسین مجتهد کرکی معروف به مفتی، دخترزاده شیخ علی کرکی بود که از زمان طهماسب موقعیتی به دست آورده و در این دوره، در حکم مجتهد الزمانی بود. وی در دانش فقه، به هیچ روی زبدگی جدش محقق کرکی را نداشت؛ اما به هر روی به دلیل وابستگی خانوادگی و نیز عدم وجود عالمی برجسته در این عهد، و نیز اعتباری که شاه طهماسب برای وی قائل شد، به تدریج موقعیت بالایی به دست آورد. زمانی که شاه طهماسب درگذشت و اوضاع سخت آشفته شد، سید حسین کار کفن و دفن شاه را عهده دار شدکه در این باب متحمل آزار و اذیت نیز گردیده، در درگیری که بر سر جنازه شاه طهماسب پیش آمد، تیری هم به او که در برابر جنازه ایستاده بود، اصابت کرد. وی که از فقهای جبل عامل بوده و به طور سنّتی ضد سنّی بود، با شاه اسماعیل دوم در افتاد. شاه نیز که احساس کرد قزلباشان تحت تأثر علما، در حال روگردانی از وی هستند «به علما بدگمان شده، به میر سید حسین مجتهد و میر سید علی خطیب و استرآبادیان که در تشیع و تبرّا غلو داشتند، بیش تر از دیگران بی التفاتی اظهار کرد و بعضی را از اردو اخراج کرد و جمیع کتب علمی میر سید حسین را فرمود که در خانه نهاده، مهر کردند و او را از منزلی که داشت بیرون کرده و خانه او را نزول دادند. با درگذشت سید حسین کرکی، موقعیت شیخ الاسلامی در مرکز سلطنت، یعنی اصفهان، تا اندازه ای متزلزل شد. در واقع، شاه عباس در سلطنت خود، چندان به صدر و شیخ الاسلام وقعی نمی نهاد؛ با این حال، ورود شیخ بهایی به صحنه، تا اندازه ای موقعیت شیخ الاسلامی را بالا برد. پس از درگذشت شیخ بهایی در سال 1030 به طور طبیعی موقعیت وی در اختیار میرداماد قرار گرفته است؛ در دوره طهماسب، در شهرهای دیگر نیز افرادی با عنوان شیخ الاسلام حضور داشته اند. یک نمونه شیخ حسین بن عبد الصمد (م 982) پدر شیخ بهایی بود که مدتی در هرات منصب شیخ الاسلامی داشت.پس از آن منصب شیخ الاسلامی مشهد به وی داده شد و در آن جا اقامت گزید. به دنبال آن، برای ترویج تشیع در هرات که شمار سنیانش زیاد بود، عازم این شهر شده و مدت هشت سال در آن جا به انجام وظایف شیخ الاسلامی پرداخت. پس از آن از شاه اجازه حج گرفته و در بازگشت از حج، در بحرین اقامت گزید و همانجا درگذشت. «6» سازمان دولت صفوی از پس از شاه عباس اول، تا اندازه ای با گذشته تفاوت کرد؛ در عین حال، موقعیت صدر و شیخ الاسلام و قاضی، با اندک فراز و نشیب همچنان ثابت ماند. در این دوره، صدر مقامی اداری تر و شیخ الاسلام مقامی دینی تر گردیده، گرچه افرادی که به این دو مقام منصوب می شدند، همه در اداره امور شرعی دخالت داشتند. تا آن جا که به گزارش مسافران خارجی حاضر در ایران دوره شاه عباس دوم (1052- 1077) و شاه سلیمان صفوی (1077- 1104) مربوط می شود، موقعیت صدر به لحاظ اداری و محل جلوسش در درگاه شاه، بالاتر از شیخ الاسلام بوده است.
صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج 1، ص: 211
[ویکی فقه] شیخ الاسلام (ابهام زدایی). شیخ الاسلام ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: معانی• شیخ الاسلام (منصب)، منصب عالی روحانی در ادوار گذشته، اعطاشده به یکی از بهترین عالمان روحانی و دارای اختیارات مختلف اعلام و اشخاص• میرزاعلی اصغر شیخ الاسلام، میرزا علی اصغر شیخ الاسلام، از علمای منتفذ و مبارز ایران در قرن سیزدهم هجری
...
[ویکی فقه] شیخ الاسلام (منصب). شیخ الاسلام، منصب عالی روحانی بود که به یکی از بهترین عالمان روحانی داده می شد و او به دعاوی شرعی، امر به معروف و نهی از منکر، نظارت بر امور حسبی و امور عالی روحانیون و نظارت بر تمام طلاق های رسمی، مدیریت اموال یتیم و افراد غایب می پرداخت. به علاوه، اجازه اعمال دینی نیز از طریق دفتر شیخ الاسلام صادر می شد.
اهمیت این منصب از زمان سلطان سلیمان اول به اوج خود رسید. شیخ الاسلام می توانست مشروعیت و صلاحیت شخص سلطان را زیر سوال ببرد و در امور داخلی دخالت کند. حدود احکام و فرامین با مشورت وی انجام می شد.
مرکزیت شیخ الاسلام اصفهان
شیخ الاسلام شهر های دیگر، زیر نظر شیخ الاسلام اصفهان انجام وظیفه می کرد و عزل و نصب صاحبان این منصب در دیگر شهر ها، با تأیید و تصویب و نظر شیخ الاسلام اصفهان بود.
شیخ الاسلام های دوره صفوی
اولین شیخ الاسلام و امام جمعه اصفهان در عهد صفوی، شیخ بهایی است و پس از او حکیم و فقیه میر محمد باقر داماد؛ تا این که این امر به ملا محمد تقی مجلسی تفویض گردید. پس از درگذشت او، این مناصب به فرزندش علامه محمد باقر مجلسی تفویض گردید. با رحلت علامه، با وجود اعیان و معاریف بزرگ اصفهان، امامت جمعه و ریاست دینی و شیخ الاسلامی، به میر محمد صالح، داماد علامه مجلسی و سپس به میر محمّد حسین واگذار شد. پس از او دو شخص دیگر از غیر این خاندان، امام جمعه گردیدند؛ اما دوباره این مسئولیت به اعقاب میر محمد صالح بازگشت ابتدا به میر محمد مهدی (متوفای ۱۱۸۳ هـ.ق) فرزند بزرگ میر محمد حسین خاتون آبادی، پس از او به میر عبد الباقی، فرزند دیگر میر محمّد حسین، و پس از او به میر محمد حسین، فرزند میر عبدالباقی.تا سال ۱۳۴۸ هـ.ق هم چنان این سمت بر عهده این خاندان بود. از این پس تا بیست سال، اصفهان امام جمعه نداشت؛ تا این که در سال ۱۳۶۸ هـ.ق، میر محمد مهدی سلطان الادبا به امامت جمعه اصفهان منصوب شد. وی آخرین امام جمعه از این سلسله است گفتنی است که امام جمعه های تهران نیز از اولاد میر محمد مهدی، فرزند میر محمّد حسین، فرزند میر محمد صالح خاتون آبادی بوده اند. (در آغاز نوشتار اشاره شد که این سلسله به «امام جمعه»، شهرت یافته اند. با توجه به مطالب مذکور به خوبی علت این نامگذاری آشکار می شود. نکته دیگر این که، در این سلسله نام هایی چون میر محمّد حسین، میر محمّد، میر اسماعیل، میر صالح بارها تکرار می شود که نباید خواننده دچار اشتباه شود.)

جملاتی از کاربرد کلمه شیخ الاسلام

شیخ الاسلام گفت: کی از حلاج پرسیدند، کی توحید چیست؟ گفت: افراد القدم عن الحدث. شیخ الاسلام گفت: کی توحید صوفیان دانی چیست؟ گفت که: نفی الحدث و اقامة الازل.
مفتی جمهوری باشکردستان شیخ الاسلام طلعت تاج الدین Талгат Таджуддин است.
باحفص حداد گفت: کی سیب ندیدن جهل است، لکن باسبب بماندن شرک است. شیخ الاسلام گفت: کی علم عارف را پای بند است، لکن عارف بی‌علم دیو است. شیخ الاسلام گفت کی:
طبق اعلام بهاء الدین شیخ الاسلام سخنگوی وزارت کشور دانشجویان پس از راهیپمایی در خیابان جلال آل احمد بامداد ۱۸ تیر «به کوی دانشگاه برمی‌گردند و تجمع می‌کنند. در همین حال عده ای با لباس شخصی، از کوچه‌های اطراف شروع به پرتاب سنگ به سمت دانشجویان می‌کنند، که این مسئله باعث تحریک دانشجویان و پیوستن تعداد جدیدی به آن‌ها می‌شود. درگیری تا ساعت ۴/۳۰ دقیقه بامداد ادامه پیدا می‌کند که در این هنگام نیروی انتظامی وارد خوابگاه دانشجویان می‌شوند و در نتیجه تعدادی از دانشجویان مجروح و تعدادی دیگر دستگیر گردیده و خساراتی به خوابگاه وارد می‌شود».
بازار اراک دارای چهار حمام بوده که بنابر اقتضای زمان برخی از آن‌ها تغییر کاربری دادند. از جمله این حمام‌ها می‌توان به حمام چهار سوق، حمام نو، حمام شیخ الاسلام و حمام فیروزه اشاره کرد.
سهل علی مروزی پرسیدند: کی از نواختهاء اللّه کی بنده بدان بنوازد، کدام مه است؟ گفت فراغت. مصطفی گفت : نعمتان مغبون فیهما کثیر من الماس: الصحة والفراغ و این سهل علی گوید: الفراغ بلاء من البلایا. و آن چنان است، کی شیخ الاسلام گفت: کی کسی را تقوی برو نه غالب بود، ویرا شغل به از فراغ باشد تا از فراغت ویرا بلا نخیزد. چنانک گفته‌اند لقد جلب الفراغ علیک شغلا٭ و اسباب البلا من الفراغ
و شیخ الاسلام گفت: که دوستان او آینه اویند هر کی دران آینه نگرد او بیند.
شیخ الاسلام گفت: که بوبکر نصر قبانی ٭ مرا گفت، که بوعمرو اکاف ٭ گفت مرا باردن، که جنید گفت: که تصوف آنست که ساعتی بنشینی باللّه بی‌تیمار. شیخ الاسلام گفت کی بی‌تیمار چه بود؟ یافت بی‌جستن بود
محمدحسین نائینی ملقب به شیخ الاسلام (زاده ۲۶ خرداد ۱۲۳۹ (۲۷ ذیقعده ۱۲۷۶ قمری) در نائین - درگذشته ۲۴ مرداد ۱۳۱۵ (۲۶ جمادی‌الاول ۱۳۵۵ قمری) در نجف) مجتهد و مرجع تقلید شیعه بود که بعد از درگذشت فتح‌الله غروی اصفهانی، مرجعیت عامه شیعه را بر عهده داشت. او با نوشتن رسالهٔ تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله نقش مهمی در تثبیتِ نظری جنبش مشروطه انجام داد.
شیخ الاسلام گفت: که بوالخیر شناخت «شخص» می‌گفت و بوعبداللّه شناخت مقام و شرف را می‌گفت. شیخ الاسلام گفت: کی بوبکر واسطی٭ گفت با جلالت خود، که هرگز من مردی و نیم دیده‌ام آن مرد تمام گفته که بود: ابوامیه الماحوزی و آن نیم مرد عبداللّه جلا. واسطی را گفتند: که چون او را نیم مرد گفتی و ویرا تمام؟ گفت بوامیه ماحوزی از دست هیچ مخلوق چیزی نخورد وابن جلا از مال مردی می‌خورد، که او را عبداللّه القطان گفتند. ابوبکر واسطی کسی بنه پسندید وی عظیم بود از خواری خلق بنزدیک او، و از عزیزی توحید درعلم او. پرسیدند بوعبداللّه جلا را از محبت، گفت: مالی و للمحبة و ان ارید ان اتعلم التوبة. ابراهیم بن المولد٭ گوید: پرسیدم از بوعبداللّه جلا: متی یستحق للفقیر اسم الفقیر؟ فقال: اذ لم یبق علیه من نفسه مطالبة ظاهراً و باطناً. شیخ الاسلام گفت: سیصد تن، با بوتراب نخشبی٭ در بادیه شدند بار کوها دو تن باو بماندند: «بوعبداللّه جلا و بوعبید بسری.
شیخ الاسلام گفت، کی وی گفت: کثرة النظر الی الباطل تذهب معرفة الحق. شیخ الاسلام گفت: کی مردی با ابراهیم ادهم همراه افتاد، باوی دیر درنگ شد چون می جدا خواست شد گفت: مگر از من درین صحبت رنجه گشتی؟ کی فراوان بی‌حرمتی آمد. ابراهیم گفت: من ترا دوست بودم و دوستی من ترا، عیب تو برمن بپوشید، من از دوستی تو خود بندیدم کی نیک می‌کنی یابد؟
مهدوی، سید مصلح الدین (۱۳۷۱)، خاندان شیخ الاسلام اصفهان، گل بهار اصفهان
طبق اعلام بهاء الدین شیخ الاسلام سخنگوی وزارت کشور «از ساعت ۱۰ شب حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ دانشجو از کوی دانشگاه تهران به طرف خیابان آل احمد در اعتراض به توقیف یکی از روزنامه‌ها دست به راهپیمایی زدند».
شیخ الاسلام گفت: هرگز گور ندیدم با آن هیبت و شکوه که آنست که گوئی شیری است خفته، کی ناگاه فرا زان رسی گور وی در زیر حصار طبرک نهاده و گفت: که وی در علت شکم برفت هر باری که فارغ گشتی، غسل کردی، آنروز که برفت از دنیا گویند که هفتاد بار اجابت بود و هرباری غسل کرد و سرمائی بود عظیم. پسین بار در آب برفت عظم اللّه کرامته و قدس روحه. شیخ الاسلام گفت که فضل رازی را در شهر ری صدهزار درم میراث رسید، آن همه بر پاشید چون با خویشتن آمد و از حال بعلم آمد ویرا ده درم مانده بود.گفت: این فاتعلم بکار برم آخر گفت: این چیست کی من کردم؟ که از وجد و حال بعلم افتادم. برخاست بنزدیک ابراهیم خواص رفت از وی پرسید: کی صدهزار درم میراث یافتم در پاشیدم ده درم ماند در علم بکار بردم. خواص گفت: کی این ترا ازان افتاد که ازان باول شربت آب خورده بودی چرا خود دست فرازان کردی؟ یعنی مال برگرفتی بهر بذل را، تا ترا فرا گرفتند، آخر بوسه بر دست من رد گفت: فدای آن دستم: کی چون درک افتاد از وجد با علم افتاد یعنی که نه باجاهل افتاد