معنی کلمه سمعانی در لغت نامه دهخدا
سمعانی. [ س َ ] ( اِخ ) ابوسعید عبدالکریم بن محمدبن منصور تمیمی مرازی. شافعی فقیه و مورخ و حافظ حدیث. وی در 562 هَ. ق. بدنیا آمد و در سال 616 هَ. ق. درگذشت. وی به شهرهای دور سفر و با علماء و محدثان ملاقات کرد و از آنان علم آموخت. و گروهی نیز از او کسب علم کردند. از اوست : کتاب الانساب ، کتاب تذییل ، تاریخ بغداد، تاریخ مرو، فضائل الصحابه ، معجم المشایخ ، تاریخ الوفاة للمتأخرین من الرواة، الامالی ، التحبیر فی المعجم الکبیر. ( فرهنگ فارسی معین ).
سمعانی. [ س َ ] ( اِخ ) فخرالدین ابوالمظفر عبدالرحیم بن عبدالکریم. فقیه و عالم بزرگ خراسان و از خاندان سمعانی است. متولد 537، وفات 614 یا 616 هَ. ق. ( فرهنگ فارسی معین ).
سمعانی. [ س َ ] ( اِخ ) ( 426 - 489 هَ. ق. ) منصوربن محمدبن عبدالجباربن احمد مروزی سمعانی تمیمی ، مکنی به ابوالمظفر. مفسر و از علماء حدیث و از اهل مرواست. از جمله کتب او: تفسیر سمعانی است در سه جلد و انتقاد الاصحاب الحدیث. ( اعلام زرکلی ج 3 ص 1074 ).