سبحانک
معنی کلمه سبحانک در دانشنامه اسلامی
معنی نُّونِ: ماهی (ذا النون یعنی صاحب ماهی ، که لقب حضرت یونس فرزند متی علی نبینا و علیهما السلام است که صاحب داستان ماهی است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نینوی شد و ایشان را دعوت کرد ولی ایمان نیاوردند پس نفرینشان کرد و از خدا خواست تا عذابشان کند همین که نشا...
معنی ذَا ﭐلنُّونِ: لقب حضرت یونس علی نبینا و علیه السلام (کلمه نون به معنای ماهی است و ذا النون یعنی صاحب ماهی ، یونس پیغمبر فرزند متی علی نبینا و علیهما السلام است که صاحب داستان ماهی است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نینوی شد و ایشان را دعوت کرد ولی ایمان نیاوردند پ...
معنی یُونُسَ: از پیامبران الهی علی نبینا و علیهم السلام (ذا النون یعنی صاحب ماهی ، یونس پیغمبر فرزند متی علی نبینا و علیهما السلام است که صاحب داستان ماهی است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نینوی شد و ایشان را دعوت کرد ولی ایمان نیاوردند پس نفرینشان کرد و از خدا خ...
ریشه کلمه:
سبح (۹۲ بار)ک (۱۴۷۸ بار)
تنزیه خدا از هر بدی و نالایق (مجمع) در نهایه گوید «اَصْلَ التَّسْبیحِ: اَلتَّنْزیهُ وَ التَّقْدیسُ وَ التَّبْرِئَهُ مِنَ النَّقائِصِ» در مفردات گوید «اَلتَّسْبیحُ تَنْزیهُ اللّهِ تَعالی» جوهری در صحاح گفته «اَلتَّسْبیحُ اَلتَّنْزیهُ». سبحان به قول طبرسی اسم مصدر و به قول راغب مصدر است مثل غفران و معنی آن تسبیح است و نصب آن چنانکه گفتهاند برای مفعول مطلق بودنست. صحاح و قاموس و اقرب گفته است: معنی سبحان اللّه یعنی خدا را از بدی به طور کامل کنار میدانم «اُبَّرِءُ اللّهَ مِنَ السُّوءِ بَرأةً». سبحان اللّه و سبیحانک به تصریح اهل لغت گاهی برای تعجب آید مثل . . تسبیح در قرآن بنفسه منعدی شده مثل . و نیز باباء مثل . و ایضاً بالام نحو . چون «سبّح» در آیه اوّل متعدی بنفسه است میدانیم که در آیه دوّم باء برای تعدیه است زیرا با هم فرقی ندارد لذا باید آن را به معنی استعانت و ملابست نگرفت المیزان نیز احتمال تعدیه را داده است. * «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْاَعْلی» «فَسَبِّحْ بِاِسْمِ رَبَّکَ الْعَظیمِ» در این دو ایه همچنین در آیه 96 واقعه و 52 حاقّه. امر به تسبیح اسم پروردگار شده بر خلاف آیات دیگر که تسبیح ذات پروردگار است مثل ، . و آیات دیگر. گفتهاند: مراد از اسم، مسمّی یعنی ذات حق تعالی است و گفتهاند: مراد از ذکر اسم، تعظیم مسمّی است و نیز گفتهاند مراد از اسم، ذکر است و گفتهاند: تنزیه اسم تنزیه مسمّی است. نا گفته نماند مراد از تسبیح اسم قطعاً تسبیح مسمّی است و در ذکر اسم مسمّی چنان مجسّم است که اصلاً نوجّهی به اسم نیست آنگاه که یا اللّه و سبحان اللّه میگوئیم توجّه فقط به ذات پروردگار است و به الف و لام و هاء اللّه ابداً توجّهی نیست و تسبیح اسم جز تسبیح مسمّی چیز دیگر نمیشود باشد ولی تعلّق تسبیح بر اسم شاید جهت دیگری داشته باشد و ان اینکه همانطور که در حق تعالی از لحاظ معبودیّت و خالقیّت شریک قائل شدهاند در اسماء نیز الحاد کردهاند چنانکه فرموده . الحاد و لحد به معنی میل است یعنی خدا را با نامهای نیکش بخوانید و از کسانیکه در نامهای خدا از حق و واقعیّت منحرفاند کنار شوید. الحاد در نام خدا آن است که نام خدا را به چیزهای دیگر نیبت دهیم مثلا بگوئیم خالق شرور اهریمن است و نسبت خلقت و اهلاک را به ماده و دهر بدهیم که میگفتند . و یا علم و قدرت و اراده و سایر صفات خدا را مثل علم و قدرت افراد بشر بدانیم. المیزان ذیل آیه 180 اعراف از معانی الاخبار نقل کرده که حضرت صادق علیه السلام در حدیثی فرمود: برای خدا شبه و مثل و عدل نیست اسماء حسنی برای خداست دیگری با آنهاخوانده نمیشود اسماء حسنی آن است که خدا در کتاب خود بیان داشته و فرموده «فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی اَسْمائِهِ» الحادشان از روی جهل است ملحد ندانسته کافر میشود گمان دارد که کار خوب میکند آن است قول خدا «وَ ما یُؤمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ اِلّاوَهُمْ مُشْرِکُونَ» آنها در نامهای خدا الحاد میکنند بدون علم، و نامهای خدا را در غیر موضع آن میگذارند. علی هذا مراد از آیات تسبیح اسم آن است همانطور که خدا را منزه میدانی اسماء خدا را نیز منزّه بدان و به کسی نسبت مده و یا مانند اوصاف دیگران مدان. نا گفته نماند: نگارنده به این مطلب از کلام بیضاوی و زمخشری که در ذیل آیه اوّل سوره اعلی گفتهاند پی بردهام و آن را مفصّل کردهام ولی آنها به آیه 180 سوره اعراف اشاره ننمودهاند. تسبیح عامّه موجودات قرآن مجید صراحت دارد در اینکه همه موجودات عالم خدا را تسبیح میکند و حمد میگوید و نیز در تمام آنها شعور و درک و نوعی علم هست. . در این آیه سه مطلب بیان شده اول آنکه آسمانها و زمین و کسانیکه در آنهاست خدا را تسبیح میکنند ممکن است مراد از «مَنْ فیهِنَّ» اولوالعقل باشد که در این صورت شامل ملائکه و انسانها و جنّ است و شاید مراد از انسانها و جنّ است و شاید مراد از «مَنْ فیهِنَّ» همه جنبندگان باشد که «من» در غیر اولو العقل نیز به کار رفته است مثل . به کلمه «من» رجوع شود. دوّم آنکه: تسبیح در مرحله دوم تعمیم داده شده که فرموده: هیچ موجودی نیست مگر آنکه خدا را تسبیح و حمد میکند (در این قسمت حمد نیز بر تسبیح اضافه شده است. تسبیح در مقابل پاکی حق و حمد در مقابل نعمت او). سوم آنکه فرموده: لیکن شما تسبیح آنها را درک نمیکنید. این سخن حاکی از آن است که موجودات نوعی شعور و علم دارند و از روی شعور تسبیح میگویند و اگر فقط دلالت معلول بر علّت باشد ما انرا میدانیم دیگر نمیفرمود «وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» روشنتر از این جمله درباره علم و شعور آنها این آیه است ، فاعل «علم» کلمه «کل» است یعنی همه آنکه در آسمانها و زمین هست خود را دانستهاند و اگر بگوئیم فاعل «علم» خداست یعنی: خدا صلوة و تسبیح آنها را دانسته است این با جمله «وَاللّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ»منافی است مگر آنکه بگوئیم «وَاللّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ» راجع به علم خدا نسبت به اعمال بشر است و فاعل «علم» در آیه خداست. گر چه «کُلَّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ...» درباره همه موئجودات نیست ولی این جمله با جمله «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» روشن میکند که تسبیح و تحمید آنها ازروی شعور و علم است و لازم نیست علم در تمام موجودات مانند علم انسان باشد بلکه علم و شعور و فهم هر یک نیبت به خودش است. اگر نیلوفر را مثلاً در محلی بکاریم و در کنار آن چوبی نصب کنیم خواهیم دید که نیلوفر به جهتی که چوب نصب شده میرود تا خود را به آن بپیچد این هم علم و شعور نیلوفر است با زبان تکلم نمیکند ولی با عمل میفهماند که من نیز نسبت به خودم شعور و درک دارم. نظیر این دو آیه است آیات . که از تسبیح و حمد رعد سخن میگوید ، ، ، تغابن:1. این آیات بعضی از مصادیقآن است که آیه 44 اسراء به طور کلی گفته است. نحوه تسبیح موجودات تسبیح تنزیه کلامی و قولی است کلام و قول آن است که مطلب و مافی الضمیر را روشن کند اعمّ از آنکه با لفظ و زبان باشد یا طور دیگر مثلا در آیه . حتماً قول مورچه مثل سخن گفتن انسان نیست ولی به آن قول اطلاق شده و در کلام اعضاء بدن که روز قیامت با انسان میگویند . یعنی خدائی که هر چیز را گویا کرده است ما را گویا کرد. علی هذا «وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ - کُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ»روشن میکند که آنها با زبان خود و از روی فهم و علم خدای خویش را تسبیح میکنند ما انسانها وقتیکه از وجود و احتیاج خود و دیگر موجودات میفهمیم خداوند از آلودگیها و فقر و احتیاج و از هر نالایق منزّه و مبرّا است میگوئیم: سبحان اللّه ربّنا. موجودات دیگر حتی ذرّات بدن ما نیز مثل مابه پاکی خداوند پی برده و با زبان خود پروردگار پاک را تسبیح و حمد میگویند. این تسبیح مثل سبحان اللّه گفتن نیست تا بگوئی: خدا میگوید . حال آنکه کفّار مطلقاً سبحان اللّه نمیگویند و خدا را نمیشناسند؟! بلکه ذرات ابدان وجود مؤمنان خدا را تسبیح میکند. و خلاصه تسبیح دو گونه است تسبیح کلی و عام که شامل تمام موجودات است بدون استثنا و تسبیح ناشی است و آن گفتن سبحان اللّه با زبان است که مخصوص مؤمنان میباشد اهل ایمان دارای دو نور و دو تسبیح اند بر خلاف کفّار که فقط یک تسبیح دارند. نا گفته نماند: چنانکه گفته شد تسبیح موجودات مثل دلالت معلول بر علت نیست زیرا که ما آن را میفهمیم ولی خدا فرماید «وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» بلی آنها از روی علت و معلول خدا را نشان میدهند و به او دلالت دارد و اوصاف خدا از قبیل علم و قدرت و غیره را روشن میکنند ولی این غیر از تسبیح آنهاست. ایضاً: روایات از طریق شیعه و اهل سنت در تسبیح موجودات مستفیض است قسمتی از آنها در تفسیر المیزان ج 13 ص 127 از تفسیر عیاشی و کافی و در منثور نقل شده است. درباره تسبیح کوهها که با داود همراهی میکردند . ظاهراً مراد تسبیح ظاهر و با صداست و از کوهها صدا میآمد که در «جبل» و «داود» گذشت.
جملاتی از کاربرد کلمه سبحانک
و روی عن ابن عباس قال: من قرأ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی اماما کان او غیره، فلیقل: سبحان ربّی الاعلی. و من قرأ لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ فاذا انتهی آخرها، فلیقل: سبحانک اللّهم و بلی اماما کان او غیره. و عن ابی هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ منکم وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ فانتهی الی آخرها «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَحْکَمِ الْحاکِمِینَ» فلیقل: بلی و انا علی ذلک من الشّاهدین. و من قرأ: لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ فانتهی الی أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی فلیقل: سبحانک بلی و من قرأ: وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً فبلغ «فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ» فلیقل: «آمنّا باللّه».
درازل سر دهانت ز ملک خواست حکیم نعره برداشت که سبحانک لا علم لنا
نومید مشو ز رحمت یزدان سبحانک لا اله الا هو
عقل می گفت که چند است صفات تو و چون عشق زد بانگ که « سبحانک عما یصفون »
ذکر ملکوت اندرین دیر فنا با علم تو سبحانک لا علم لنا
روی ابو هریرة عن النبی، (ص) قال من جلس فی مجلس کثر فیه لغطه فقال قبل ان یقوم سبحانک اللهم و بحمدک لا اله الا انت استغفرک و اتوب الیک، غفر له ما کان فی مجلسه ذلک.
کفرانک لا سبحانک انی رایت اللَّه قد اهانک.
قوله: دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ دعوی و دعا هر دو یکسان است و مراد ندا است ای یدعون اللَّه بقولهم سبحانک اللهم تلذّذا بذکره لا عبادة. میگوید در آن بهشت همه خدای را خوانند و خدای را دانند و بذکر و ثنای وی بیاسایند. تنعّم ایشان و لذّت و راحت و آرام ایشان، بتسبیح و شکر و ثنای اللَّه بود. کلبی گفت: دَعْواهُمْ فِیها ای کلامهم و قولهم اذا اشتهوا شیئا من طعام الجنّة: سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ فیؤتون به. این کلمه علمی است و نشانی میان بهشتیان و میان خازنان و خادمان بهشت هر گاه که آرزویی کنند طعامی یا شرابی خواهند گویند: سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ، خادمان بدانند که چه میخواهند و چه آرزو میکنند آنچه خواهند حاضر کنند و ایشان را بمراد و مقصود رسانند، وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ و نواخت ایشان یکدیگر را آنست که بر یکدیگر شوند و سلام کنند و همچنین فریشتگان آیند و بر ایشان سلام کنند و آن گه نواخت و کرامت رب العزة بایشان رسد و ایشان را گوید: سلام علیکم، سخنی خوش با نواخت و نیکویی سخنی بسلامت از آزار، آزاد و پاک، و قیل: تحیتهم ای ملکهم سلام ای سالم. میگوید ملک ایشان در آن بهشت جاودانی است، از زوال و فنا رسته و جاوید ایشان را با ناز و نعیم مانده، وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ معنی آنست که بهشتیان در هر چه خواهند بجای آزادیاند هر چند که خواهند یاوند و بهر چه بیوسند رسند، بجای شکراند و بجای تهنیت. و قیل اول کلامهم التسبیح و آخره التحمید و هم یتکلّمون بینهما بما ارادوا ان یتکلّموا به. خبر داد رب العزة که بهشتیان در هر سخن که گویند ابتدای سخن ایشان بتعظیم و تنزیه اللَّه بود و ختم آن بشکر و ثنای اللَّه و طعامی که خورند بابتدا نام اللَّه گویند و تسبیح وی و بآخر شکر خدای کنند و ثناء بروی.
و روی انّ عیسی و یحیی علیهما السلام یمشیان، فصدم یحیی امرأة، فقال عیسی: یا ابن خالتی لقد اصبت الیوم خطیئة ما اری اللَّه تعالی یغفرها لک ابدا. قال: و ما هی یا ابن خالتی؟ قال: امرأة صدمتها، قال: و اللَّه ما شعرت بها. قال: سبحانک اللَّه! بدنک معی فاین روحک؟ قال: معلق بالعرش و لو ان قلبی اطمأن الی جبرئیل لظننت انی ما عرفت اللَّه تعالی طرفة عین قط.