معنی کلمه سالومه در لغت نامه دهخدا
سالومه. [ ل ُ م ِ ] ( اِخ ) مرقس 15: زوجه زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی بود. قول صحیح آنکه خاله مسیح ( یوئیل 19، 25 ) و از تابعین مسیح بود ( انجیل متی 27، 56 مرقس 16،1 ) و حال اینکه در بدو الامر ماهیت ملکوت مسیح را نفهمیده بود. ( انجیل متی 20:21 ). ( قاموس کتاب مقدس ).، سال و مه. [ل ُ م َه ْ ] ( ترکیب عطفی ، ق مرکب ) همیشه :
گوش تو سال و مه سرود و سرود
نشنوی نوبه خروشان را.رودکی.شاد باش و دو چشم دشمن تو
سال و مه از گریستن چو وننگ.فرخی ( دیوان ص 211 ). || ( اِ مرکب ) مجازاً بمعنی عمر و روزگار :
کیل زیان سال ومهت بوده گیر
این مه و این سال بپیموده گیر.نظامی.سنجر غم دل چند خوری هیچ نمانده ست
تا چند به ماتم گذرد سال و مه تو.سنجر کاشی ( از آنندراج ).|| تاریخ. || حساب سال و ماه نگاه داشتن و آن را روزمه نیز گویند و تاریخ و توریخ مأخذش از این لفظ فارسی بوده و آن را روزمه نیز گفته اند. ( آنندراج ) . رجوع به سال مه شود.