[ویکی فقه] ابو اسامه زید بن اسلم عدوی مدنی، فقیه، مفسر و یکی از بزرگان تابعین بوده است. ابو اسامه عدوی مدنی، فقیه، مفسر و یکی از بزرگان بوده است. او آزاد شده عمر بود که بر مدارج ترقی صعود نمود، و دانشمندی برجسته شد و در زمره تابعان درآمد. کرسی تدریس در مسجد مدینه حلقه درسی داشت که عده کثیری از فقها - که گاهی به چهل نفر هم می رسیدند - در آن شرکت می جستند. ذهبی می گوید: زید کتاب تفسیری دارد که عبدالرحمان - پسرش - از او روایت می کند و در زمره نیکان علما به شمار می رود. ابن عجلان آورده است: هیبت احدی چون هیبت زید بن اسلم مرا نگرفت. داوودی، طبقات المفسرین، ج۱، ص۱۷۷ - ۱۷۶، شماره ۱۷۵. ابن حجر می گوید: نزد عده ای از جمله علی بن الحسین (علیه السّلام) کسب فیض نمود - و نیز نقل می کند: - یعقوب بن شیبه گفته است: او مورد اطمینان و فقیه و دانشمند و آگاه به تفسیر قرآن بود. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۳۹۵. ...
جملاتی از کاربرد کلمه زید بن اسلم
گفت فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ خدای من آنست که هر روز آفتاب از مشرق بر آرد فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ تو آن را از مغرب بر آر، آن جبار درماند و متحیر گشت و حجت او منقطع شد. رب العالمین گفت و عزتی و جلالی لا تقوم الساعة حتی آتی بالشمس من قبل المغرب، فیعلم من یری ذلک انّی انا اللَّه قادر آن افعل ما شئت، زید بن اسلم گفت نمرود نشسته بود و مردمان از وی طعام میبردند، هر کس که بر وی شدی وی را گفتی من ربّک؟ او جواب دادی که انت، و آن گه طعام بوی دادی ابراهیم بیرون رفت بطلب طعام و به نمرود برگذشت نمرود گفت من ربّک؟ ابراهیم گفت الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ وی جواب داد که أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ ابراهیم گفت: فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ نمرود از آن درماند چنانک اللَّه گفت: فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ پس ابراهیم را طعام نداد و باز گردانید، ابراهیم بریگستانی بر گذشت، از آن ریگ پاره در بار کرد، یعنی که چون در خانه شوم، اهل خانه را دل خوش باشد و پندارد که من طعام بردهام، ابراهیم چون در خانه شد و بارها بیفکند بخفت، اهل وی برخاست، و سربار کرد، آرد نیکو دید، از آن نان پخت و پیش ابراهیم بنهاد، ابراهیم گفت از کجا آوردی این طعام؟ گفت از آن آرد که تو آوردی، ابراهیم بدانست که آن فضل خداست با وی، و رزقی که اللَّه فرستاد زیرا سجود کرد و حمد و ثنا گفت.
کلبی گفت: اینجا عفو بردگان و درم خریدگانست. زید بن اسلم گفت: عفو آن کس است که بر تو ظلم کند یا ترا بد گوید، بر وفق آن خبر که مصطفی (ص) گفت: أ لا ادلّکم علی خیر اخلاق اهل الدّنیا و الآخرة؟ من وصل من قطعه و عفا عمّن ظلمه، و أعطی من حرمه.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ این در شأن مردی آمد که چون مصطفی ص بغزای تبوک بیرون رفت، وی گفت: أ یظنّ محمد انّ قتال بنی الاصفر کقتال من لقی من غیرهم؟ میپندارد محمد که قتال رومیان و هم بنو الاصفر هم چون قتال دیگران است؟ و میطمع دارد که سرایهای روم و قصرهای شام بدست آرد و در آن نشیند، هیهات له من ذلک، این نتواند بود و دیر باین رسد. زید بن اسلم و محمد بن کعب گفتند: مردی منافق گفت در آن غزای تبوک: ما رأیت مثل قرّائنا هؤلاء ارغب بطونا و لا اکذب لسانا و لا اجبن عند اللقاء. یعنون رسول اللَّه و اصحابه. گفت: ندیدم قومی ازین شکم خوارتر و دروغ زنتر و بد دلتر ازین قرّایان یعنی مصطفی و مؤمنان.