معنی کلمه صحار در لغت نامه دهخدا
صحار. [ ص ُ ] ( ع اِ ) اسمی است مشتق از صحر. یقال هؤلاء صحار؛ یعنی بنوالصحراء. و آنان از بنی قضاعةاند که در بیابان نجد جای گرفتند. زهیربن جناب گوید:
ستمنعها فوارس ُ من بلی
و تمنعها الفوارس من صُحار.( معجم البلدان ).|| عرق اسبان یا تب آنها. ( منتهی الارب ).
صحار. [ ص ُ ] ( اِخ ) دهی است به یمن که در آن جامه ها سازند. ( امتاع الاسماع ص 275 ).
صحار. [ ص َ ] ( اِخ ) قصبه عمان است از جانب جبل و آن شهری است بزرگ و خوش هوا و پرمیوه و بنای آن با آجر و ساج است و در آن ناحیت چنان شهری نیست و گفته اند نسبت آن به صحاربن اِرم بن سام بن نوح علیه السلام است و بشاری گوید صحار قصبه عمان است که بر دریای چین شهری بزرگ تر از آن نیست. شهری است معمور و پرجمعیت و زیبا وچاه های گوارا و هوا و آبهای خوش دارد و مناره ای بلند و زیبا در آخر بازارهای آن باشد، و صحار دهلیز چین و خزانه مشرق و عراق است... و مسلمانان به سال 12 هَ. ق. در خلافت ابوبکر آن را به صلح گرفتند. ( معجم البلدان ). و رجوع به اخبار الصین و الهند ص 7 شود.
صحار. [ ص ُ ] ( اِخ ) مردی از عبدالقیس است. ( منتهی الارب ).
صحار. [ ص ُ ] ( اِخ ) نام فرزند ارم بن سام بن نوح است. ( مجمل التواریخ و القصص ).
صحار. [ ص ُ ] ( اِخ ) ابن عیاش عبدی. یکی از نسابین و خطبای عصر معاویه و ازخوارج است. وی درک خدمت رسول ( ص ) کرد و از او دو یاسه حدیث روایت کند. از اوست : کتاب الامثال. ( ابن الندیم ). زرکلی در الاعلام آرد: صحاربن عیاش ( یا عباس )بن شراحیل بن منقذ عبدی ، از بنی عبدالقیس ، وی خطیبی نیک گویا و عثمانی بود و او را صحبتی است و اخباری نیکو دارد. معاویه وی را پرسید بلاغت چیست ؟ گفت : ایجاز است.پرسید ایجاز چیست ؟ گفت : ان لاتبطی و لاتخطی ٔ. و او را با دغفل نسابة محاورت است. وی در فتح مصر حاضر بودو چون عثمان کشته شد بخونخواهی او برخاست و تا گاه مرگ به بصره اقامت جست و به سال 40 هَ. ق. درگذشت. ( الاعلام زرکلی ج 2 ص 428 ). بهار از طبری آرد: که چون حکم بن عمرو تغلبی خمس غنائم مکران را بهمراهی صحار عبدی نزد عمر فرستاد، عمر وی را از مکران پرسید. صحارگفت : ارض سهلها جبل و ماؤها وشل و تمرها دقل و عدوها بطل و خیرها قلیل و شرها طویل و الکثیر بها قلیل و القلیل بها ضایع و ماورائها شر منها. ( سبک شناسی ج 1 ص 275 از طبری چ قاهره ج 5 ص 7 ). و رجوع به عیون الاخبار ج 2 ص 172 و عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 2 ص 113 و ج 4 ص 113 و تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 231 شود.