عباس دوس. [ ع َب ْ باس ِ دَ ] ( اِخ ) نام مردی که به لطائف الحیل مشهور بودچنانکه در جامع الحکایات قصه او مسطور است و دوس قبیله ای است از یمن و ابن عباس از همان قبیله بود. درلطائف الحیل است که عباس دَوس ْ نام گدائی که بسیار مکار و مضحک بود. ( غیاث اللغات ). رجوع به دوس شود: گفت خدمت آنکه بهر ذل نفس خویش را سازی تو چون عباس دیس.مولوی.
معنی کلمه عباس دوس در فرهنگ فارسی
گدای معروفی که بلطیف حیل گدایی شهرت داشته و نوشته اند دوس نام قبیله ایست از یمن و عباس از آن قبیله بود ( غیاث ) : [ شکرت چو آرزو شد ز لب شکر فروشش چو عباس دوس زوتر ز شکر فروش گد کن .] ( مولوی ) و گاه [ عباس ] مطلق در این مورد آورند و مقصود هموست : [ پسر سهل گداکو که یکی حال آرد کایت کدیه چو عباس و چو سگ میخوانی .] ( انوری . ۲۵۸ ) رک . قزوینی . یادداشتها ۲۳ - ۲۱ : ۶ . مردی که بلطائف الحیل مشهور بود چنانکه در جامع الحکایات قصه او مسطور است و دوس قبیله ایست از یمن و ابن عباس از همان قبیله بود در لطائف الحیل است که دیس نام گدائی است که بسیار مکار و مضحک بود
جملاتی از کاربرد کلمه عباس دوس
«گلشن» به مثل گفت که عباس دوس کیست برجست و زود آینهاش روبهرو گرفت