زندش
معنی کلمه زندش در فرهنگ عمید
جملاتی از کاربرد کلمه زندش
کرد بر قلبی خود نقد دل اقرار و هنوز دم به دم می زندش عشق تو بر سنگ محک
بر سر زندش فردا ز افسوس و پشیمانی آنکس که ز ناز امروز دستی به کمر دارد
هر کاو چو چنک رک ننهد راست برهوات مسمار بر حدق زندش دهر چون رباب
بر زمین می زندش سنگدلیهای فلک ساز هرکس که درین دایره آهنگ شود
خواست در حشر به دامان زندش دست (سحاب) شرمش آمد چو نگاهی به سوی قاتل کرد
زین چرخ خاکباز که هر صبح روزگار دامن چو کودکان زندش بر قفا گره
هر که همچون الف قد افرازد زندش همچو لام الف به دو نیم
صد سنک جفا هر دم گردون زندش بر سر آنرا که بود شوری از بستهٔ خندانت
تا بباغ است صاحب سامان زندش خار چنگ بر دامان
خورشید آسمان زندش بوسه بر رکاب آرد بزین چو توسن زرین لگام را