لام الف

معنی کلمه لام الف در لغت نامه دهخدا

لام الف. [ اَ ل ِ ] ( اِ مرکب ) لام الف لا. نام الف ساکن باشد و در الفبا آن رابه صورت «لا» ضبط کنند. و از آن در حروف الف را خواهند یعنی همزه ساکنه را. رجوع به لا شود :
قلمت نافذ امر است و چنان گر خواهد
لام الف منفی گردد ز حروف معجم.سوزنی. || گره بشکل لا. الف دانه. گرهی که چون لام الف بندند. لامه :
چون لام الف گرفته من او را کنار واو
پیراسته دوزلفک چون دال کرده لام.یوسف بن نصرکاتب.وان فکنده نیزه ها چون لام الف در یکدگر.کمال اسماعیل.|| لامه. لامک. رجوع به لامه شود.

معنی کلمه لام الف در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- نام لا که بعضی آنرا جزو حروف الفبا پنداشته اند . یا لام آوردن ۲- مراد معنی لا است یعنی نه نفی : قلمت نافذ امر است و چنان گر خواهد لام الف منفف گردد ز حروف معجم . ( سوزنی لغ. ) ۳- شکل لا صورت لا : چون لام الف گرفته من او را کنار واو پیراسته دوزلفک چون دال کرده لام . ( یوسف بن نصر کاتب لغ. ) ۴- لامه لامک .

جملاتی از کاربرد کلمه لام الف

چنان باید که او را از الف او بخواند تا عیان لام الف او
گهی بر در خورم گاهی به دیوار به هم پیچید دو پایم لام الف وار
که چون دستار بندی لام الف وار الف لام چلیپایست زنّار
الف لام الف ساخت اندر زمان شد او لام الف‌وار بر پهلوان
من و تو هر دو خواهم مست و خرم بسان لام الف پیچیده بر هم
هر که بر نکته تو لام لم آرد بزبان لام الف ورا زبانش بشکافد در کام
بسته میان خسران پیش تو چون لام الف ساخته در خدمتت دل چو الف قد چو لام
تمامت سرّ بیچون در الف دان تمامی عشق را در لام الف دان
اگر چون لام الف دستار بندی بسی زان به اگر زنّار بندی
منجم طفل نادانش مهندس لام الف خوانش محیط و مرکز و محور علی بن ابیطالب