معنی کلمه عبدالکریم در لغت نامه دهخدا
عبدالکریم. [ ع َ دُل ْ ک َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن موسی بن طاوس العلوی الحسنی معروف به ابن طاوس.رجوع به ابن طاوس غیاث الدین ابوالمظفر در این لغت نامه و الاعلام زرکلی و نامه دانشوران ج 1 ص 111 شود.
عبدالکریم. [ ع َ دُل ْ ک َ ] ( اِخ ) ابن عبدالحاکم بن سعید الفارقی. از وزراء دولت فاطمیه مصر بود.وی به سال 454 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالکریم. [ ع َ دُل ْ ک َ ] ( اِخ ) ابن عبدالصمدبن محمد القطان الطبری شافعی ، مکنی به ابومعشر شیخ اهل مکه و عالم به قراآت بود.از تألیفات اوست : التلخیص فی القراآت الثمان. سوق العروس فی القراآت. عیون المسائل فی التفسیر. وی به سال 478 هَ. ق. به مکه درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالکریم. [ ع َ دُل ْ ک َ ] ( اِخ ) ابن عبدالنوربن المنبر الحلبی المصری. وی صاحب تاریخ مصر و شرح صحیح بخاری است. به سال 735 هَ. ق. درگذشت. ( از رجال حبیب السیر ص 541 ) ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالکریم. [ ع َ دُل ْ ک َ ] ( اِخ ) ابن عطایابن عبدالکریم القرشی الزهری الاسکندرانی. وی در قرافه کبرای مصر سکونت جست. از تألیفات اوست : شرح ابیات الجمل. زیارة قبور الصالحین.وی به سال 612 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالکریم. [ ع َ دُل ْ ک َ ] ( اِخ ) ابن فضل المطیع ﷲبن المقتدرالعباسی معروف به الطائعﷲ. رجوع به الطائع شود.
عبدالکریم. [ ع َ دُل ْ ک َ ] ( اِخ ) ابن مالک الخزرجی ، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابوسعید عبدالکریم بن مالک شود.
عبدالکریم. [ ع َ دُل ْ ک َ ] ( اِخ ) ابن محمدبن عبدالکریم الرافعی القزوینی الشافعی. وی عالم دینی بود و در قزوین درس تفسیر و حدیث میگفت. از تألیفات اوست : المحرر. فتح العزیز فی شرح الوجیز للغزالی. شرح مسند الشافعی. الامالی الشارحة لمفردات الفاتحه. به سال 623 هَ. ق. بقزوین درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالکریم. [ ع َ دُل ْ ک َ ] ( اِخ ) ابن محمدبن منصور التمیمی سمعانی مروزی ، مکنی به ابوسعد. رجوع به ابوسعد عبدالکریم و نیز به الاعلام زرکلی شود.
عبدالکریم. [ ع َ دُل ْ ک َ ] ( اِخ ) ابن محمد الهارونی دیباجی ، مکنی به ابونصر. رجوع به ابونصر عبدالکریم شود.