معنی کلمه سحور در لغت نامه دهخدا
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست
از می کنند روزه گشا طالبان یار.حافظ.
سحور. [ س ُ ] ( ع مص ) سحور خوردن. || ( اِ ) ج ِ سَحَر. ( منتهی الارب ) :
تر و تازه خزان تو چوبهار
خوش و خرم روان تو چو سحور.
مسعودسعد ( دیوان چ رشید یاسمی ص 269 ).
- مقطعة السحور، و کذا مقطعة الاسحار ؛ خرگوش است و این اسم او را به طریق تفأل است یعنی شش او پاره پاره باد. و بعضی گویند مقطعة السحور بکسر طاء بخاطر سرعت و سخت دویدن آن چنانکه گویی ریه خود را در شدت دویدن میشکافد. ( ازمنتهی الارب ).