معنی کلمه سفیدار در لغت نامه دهخدا
1- سفیدار: آن را در مازندران و گرگان ، سفیدار و اسپیدار در نور، اسپیدار در دیلمان ،و لاهیجان سفیدپلت ، در اطراف تهران کبوده و مینودشت ،آق کرنک در آمل ، تورزی در طوالش ، پلخدار در رامیان ، تارانقی خوانند.
2- پی چوب : آن را در دامغان و خوار پی چوب و بی آب و در نواحی میان سیرجان و بندرعباس پده میخوانند.
3- تبریزی : از اینگونه دو جور در ایران یافت میشود: پ -نیگرا - واپولیسانس که در تهران ، شالک و در همدان ، بنام وله راجی معروف است و دیگری که در بیشتر نقاط ایران تبریزی خوانده میشود. ( از جنگل شناسی ایران ساعی ج 2 ص 187 - 188 ). درختی است که چوبش سفید باشد و ثمر ندارد و شاخهای نازک دارد که باندک باد در جنبش آید. ( غیاث ) ( آنندراج ).