زچه

معنی کلمه زچه در لغت نامه دهخدا

زچه. [ زَ چ َ / چ ِ ] ( ص ، اِ ) زن نوزای ، لغتی ( لهجه ای ) است در زجه ( زنی که زاییده باشد تا چهل روز ). ( از آنندراج ) ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). مخفف زاچه است. ( فرهنگ نظام ). عورت نوزاییده را گویند تا چهل روز. ( جهانگیری ). زن را گویند تا چهل روز. ( جهانگیری ). زن نوزاینده. ( غیاث اللغات ). نُفَساء. نَفْسا. نَفَساء. ( منتهی الارب ). خرسه ، خرصه ، خویاء، خویه ، فئرة؛ طعام زن زچه. تفویر؛ فیره ساختن زچه را. ( از منتهی الارب ): خرس. خرص. خوی. فئر.
- زچه شدن ؛ نفاسة. زایسپانی. رجوع به نفس و زایسپانی و زچکی شود.

معنی کلمه زچه در فرهنگ فارسی

از چه
زن نو زای

جملاتی از کاربرد کلمه زچه

دیو سازند رقیبان و توئی حور سرشت نور محضی تو بظلمت زچه رو پیوستی
حسن بن علی (ع) جوانی را دید که همی خندید. وی را گفت: ای فلان، آیا از صراط گذشته ای؟ گفت: نه. فرمود: به فردوس خواهی شد یا به جهنم؟ گفت: ندانم. فرمود: پس این خنده زچه رو است؟ راوی گفت: از آن پس آن جوان را خندان ندیدند.
کنیم خراب و گوئی زچه اینچین شدستی ز نگاه نیم مستت ز دو چشم می پرستت
زین همه حلوا که دهان مملو است زهر هلاهل زچه در کام ماست
زان پس که فدای عشق تو کردم جان بر من زچه خشمناکی ای جان و جهان
گرنه مه زچه در کف نفتد دامن تو ورنه سرو چرا بر نخوریم از ثمرت
دانی زچه شد شاهدی شمع به جمع آسایش جمع جست و خود را در باخت
گر نیست تیغ حیدر کرار کلک او بر قهر دشمنان زچه قاهر همی شود
مرا بغیر تو خاطر کجا شود مشغول تو در دلی زچه دل را کنم بغیر ملول
گرنه عقرب زچه در جولانند ورنه افعی ز چه پر آزارند