زشترویی. [ زِ ] ( حامص مرکب ) زشت روئی. بدشکلی و بدرویی. ( ناظم الاطباء ). قباحت منظر. بدگلی. مقابل خوشگلی و وجاهت. ( فرهنگ فارسی معین ) : تو گویی تا قیامت زشت رویی بر او ختم است و بر یوسف نکویی.سعدی ( گلستان ).رجوع به ماده قبل ، زشت و دیگر ترکیبهای آن شود.
معنی کلمه زشت رویی در فرهنگ عمید
بدرویی، بدگلی.
معنی کلمه زشت رویی در فرهنگ فارسی
قباحت منظر بدگلی مقابل خوشگلی و وجاهت .
جملاتی از کاربرد کلمه زشت رویی
هژبری زشت رویی وقت پیکار همای خوب فالی روز بار است
از خوبرویان زشتی نیاید این زشت رویی آخر رها کن
شخصی زشت رویی را دید که از گناهان استغفار می کرد و نجات از آتش دوزخ می طلبید گفت: ای دوست بدین روی چرا بر دوزخ بخیلی می کنی و آن را از آتش دریغ می داری؟
من و زشت رویی به عزم حجاز گرفتیم در پیش راه دراز
تو زشت رویی و آیینۀ خرد روشن رواست گر تو بآیینه روی ننمایی
پس بدان که نیکوخویی مطلق آن بود که این همه معانی اندر وی معتدل و راست بود، چنان که نیکو رویی آن بود که همه اندامهای وی راست و نیکو بود و خلق اندر این به چهارگروهند. یکی آن باشد که کمال این همه صفات وی را حاصل بود و نیکوخوی به کمال باشد، همه خلق را به وی اقتدا باید کرد و این نبود الا پیغمبر (ص)، را چنان که نیکورویی مطلق یوسف (ع) را بود. دوم آن که این همه صفات اندر وی بغایت زشتی بود و این بدخوی مطلق بود. واجب بود وی را از میان خلق بیرون کردی که وی نزدیک بود، به صورت شیطان که شیطان بغایت زشتی است. و زشتی شیطان زشتی باطن و صفات و اخلاق است. سوم آن که در میان این دو درجه باشد، ولیکن به نیکوتر نزدیکتر. چهارم آن که در میانه باشد، لیکن به زشتی نزدیکتر بود. و چنان که اندر حسن ظاهر نیکویی بغایت و زشتی بغایت کمتر بود و بیشتر اندر میانه باشد، اندر خلق نیکو همچنین بود، پس هرکسی را جهد باید کرد تا اگر به کمال نرسد، باشد که به درجه کمال نزدیکتر بود. و اگر همه اخلاق وی نیکو نبود، باری بعضی یا بیشتر نیکو بود. و چنان که تفاوت اندر نیکورویی و زشت رویی نهایت ندارد، اندر خلق همچنین باشد.
ترا ز صحبت گردون کرانه به زیرا تو زشت رویی و او صوفیی است آینه دار