زرچوبه

معنی کلمه زرچوبه در لغت نامه دهخدا

زرچوبه. [ زَ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) بیخ نباتی است ساق آن بقدر دو زرع و از بیخ آن شعبه ها روئیده و در هر شعبه برگهای شبیه به برگ مورد تازه کوچکی رسته و گل آن زرد و بیخ آن را از زمین برآورده جوش داده ، خشک نموده و به اطراف برند و بعد از چهار ماه رایحه آن نیکو می شود و آن را زردچوبه نیز می نامند. ( انجمن آرا ). زردچوبه باشد. ( آنندراج ). زردچوبه و عروق الصفر. ( ناظم الاطباء ). زرچوبه که یک جنس آن زرد و جنس معطر آن بنام جذوار مشهور است. ( گیاه شناسی گل گلاب ص 290 ). زردچوبه. بقلةالخطاطیف. هرد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
شمال زرفشان هر روز طاووسان بستان را
نهد زرچوبه بر منقار و مالد زعفران بر پر.عثمان مختاری ( از انجمن آرا ).ز تسعین خرخمخانه سازم خمره مرهم
بریزم اندر او سیماب و زرچوبه برون آرم.سوزنی.با بیخ کوه کورگ زرد دارد
زرچوبه را چه بیخ و چه رگ باشد.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 867 ).رجوع به زردچوبه شود.

معنی کلمه زرچوبه در فرهنگ عمید

= زردچوبه

جملاتی از کاربرد کلمه زرچوبه

شمال زرفشان هر روز طاوسان بستان را نهد زرچوبه در منقار و مالد زعفران برپر
«کژف » قیر و زاک شب شربین همان قطران بود هست دارو زرده زرچوبه منافق گوش زرد