طاوسان
معنی کلمه طاوسان در فرهنگ فارسی
اصلشان از تخم طاوس بن کیان است و او از تابعین بود در ایشان علمای عالی مرتبه بوده اند چون شیخ محمد و پسرش ابوجعفر عراقی .
جملاتی از کاربرد کلمه طاوسان
بدین طاوس ماران مهره باشند که طاوسان و ماران خواجه تاشند
تا شکر ماننده حنظل ندارد رنگ و طعم تا نهنگان را چو طاوسان نباشد طبع و رنگ
یک روز از بام جدّه مرا آواز داد و بخواند. چون نزدیک رسید، گفت: «بخواب دیدم که من بزمین غور بودمی، و همچنین که این جایهاست، آنجا نیز حصار بودی، و بسیار طاوس و خروس بودی، من ایشان را میگرفتمی و زیر قبای خویش میکردمی، و ایشان در زیر قبای من همی پریدندی و میغلطیدندی. و تو هر چیزی بدانی، تعبیر این چیست؟» پیرزن گفت: ان شاء اللّه، امیر، امیران غور را بگیرد و غوریان بطاعت آیند. گفت: من سلطانی پدر نگرفتهام، چگونه ایشان را بگیرم؟ پیرزن جواب داد که چون بزرگ شوی، اگر خدای، عزّوجلّ، خواهد، این بباشد، که من یاد دارم سلطان پدرت را که اینجا بود بروزگار کودکی و این ولایت او داشت، اکنون بیشتری از جهان بگرفت و میگیرد. تو نیز همچون پدر باشی. امیر جواب داد: ان شاء اللّه. و آخر ببود همچنان که بخواب دیده بود و ولایت غور بطاعت وی آمدند. وی را نیکو اثرهاست در غور، چنانکه یاد کرده آید درین مقامه. و در شهور سنه احدی و عشرین و اربعمائه که اتّفاق افتاد پیوستن من که عبد الغفّارم بخدمت این پادشاه، رضی اللّه عنه، فرمود تا از آن طاوسان چند نر و ماده با خویشتن آرم، و شش جفت برده آمد. و فرمود تا آن را در باغ بگذاشتند، و خایه و بچه کردند، و بهرات از ایشان نسل پیوست . و امیران غور بخدمت امیر آمدند، گروهی برغبت و گروهی برهبت که اثرهای بزرگ نمود تا از وی بترسیدند و دم درکشیدند . و بهیچ روزگار نشان ندادند و نه در کتب خواندند که غوریان پادشاهی را چنان مطیع و منقاد بودند که او را بودند.
تو ز رعنایان مجو هین کارزار تو ز طاوسان مجو صید و شکار
وجود پاک طاوسان قدسی آشیانرا هم نهی از روی عقل خود برون از حد امکانی
«دول رانی» که هست اندر زمانه ز طاوسان هندوستان یگانه
تو را چون پر طاوسان عرشی فرش میگردد کجا شاید که چون بومان درین ویرانه بنشینی؟
آن دعا را بسته بر پر چون کبوتر می شدند دوش طاوسان فردوسی سوی دارالقرار
نگاه کن که به حیلت همی هلاک کنند ز بهر پرّ نکو طاوسان پران را
پس بگفتندش که طاوسان جان جلوهها دارند اندر گلستان