معنی کلمه عزرائیل در لغت نامه دهخدا
گرفتم رگ اوداج و فشردمْش به دو چنگ
بیامد عزرائیل و نشست از بر من تنگ.حکاک مرغزی.از تو زایل نگشت علت جهل
چون طبیبیت کرد عزرائیل.ناصرخسرو.توهم هست عزرائیل و فضلت هست میکائیل
چو اسرافیل شد منطق خردجبریل باطیران.ناصرخسرو.زال پنداشت هست عزرائیل
بانگ برداشت پیش گاو نبیل.سنائی.آن بیلک جبرئیل پرّت
عزرائیل است جانوران را.خاقانی.تو فرشته آسمانی یا پری
یا تو عزرائیل شیران نری.مولوی.روز دیگر وقت دیوان لقا
شه سلیمان گفت عزرائیل را.مولوی.- امثال :
اسم عزرائیل بد رفته است ؛ با بی احتیاطیها که در امر حفظ صحت میکند مردن او ناگزیر است و بر ملک الموت تهمت مرگ خویش می نهد. نظیر: ماهی و ماست ! عزرائیل میگوید
باز هم تقصیر ماست ؟ ( امثال و حکم دهخدا ).
عزرائیل بدنام است ؛ مردمان بیشتر به علت افراطها و بی احتیاطی ها میرند و گمان برند که عمر آنان برسیده است. ( امثال و حکم دهخدا ).
عزرائیل میگوید باز هم تقصیر ماست ؟ رجوع به مَثَل ِ «اسم عزرائیل بد رفته است » شود.
موی عزرائیل به تنش هست ؛ مهیب و سهمناک است. ( امثال و حکم دهخدا ).
- مثل عزرائیل ؛ مهیب. ( امثال و حکم دهخدا ).