معنی کلمه عبدالمطلب در لغت نامه دهخدا
عبدالمطلب. [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] ( اِخ ) ابن ربیعةبن الحارث بن عبدالمطلب بن هاشم. صحابی و ساکن مدینه بود. در خلافت عمر به شام رفت و به سال 620 هَ. ق. به دمشق درگذشت. از او در صحیحین دو حدیث نقل شده است. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالمطلب. [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] ( اِخ ) ابن غالب بن مساعد الحسنی. از امراء مکه و مولد و وفات او بدانجا است. به سال 1243 هَ. ق. امارت مکه یافت و پس از 5 ماه معزول شد و به شرق و آستانه رفت و تا سال 1267 هَ. ق. بدانجا بود. سپس به امارت مکه رسید و تا سال 1272 هَ. ق. در آن شغل باقی ماند و چون در مکه بر سر منع برده فروشی فتنه پدید آمد حکومت ترک او را معزول کرد. مجدداً وی به آستانه رفت و تا سال 1297 هَ. ق. بدانجا بماند سپس دیگر بار حکومت ترک وی را به امارت مکه فرستاد و تا سال 1299 هَ. ق. امارت کرد. تولد او به سال 1209 هَ. ق. بود و درحدود سال 1300 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالمطلب. [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] ( اِخ ) ابن فضل الهاشمی الحلبی.فقیه حنفی است. او راست : شرح الجامع الکبیر در فقه.وی به سال 616 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالمطلب. [ ع َ دُل ْ م ُطْ طَ ل ِ ] ( اِخ ) ابن هاشم بن عبدمناف ، مکنی به ابوالحارث. بزرگ قریش در زمان جاهلیت و از بزرگان عرب بود. وی مردی عظیم الشأن و رفیعمنزلت و متصف به اوصاف حمیده و مشتهربه افعال پسندیده بود. فصیح اللسان ، حاضرالقلب بود.وی جد پدری حضرت رسول و علی بن ابی طالب است. قوم قریش ریاست و تقدم او را قبول و به وجودش افتخار و مباهات مینمودند. در روضة الصفاست که چون عبدالمطلب متولد شد مویهای سفید بر سر داشت بدین جهت او را شیبه خواندند و بعد از آنکه به سن رشد رسید و به کثرت محامدموصوف گشت شیبة الحمدش خواندند. بعضی از اعاظم گویند که پس از درگذشت هاشم پدر عبدالمطلب مطلب بن عبدمناف برادر هاشم از پریشان حالی برادرزاده خود آگاه شد به مدینه رفت و شیبة الحمد را با خود به مکه برد و در اثناء راه هر کس از مطلب میپرسید که شیبة الحمد رابا تو چه نسبت است میگفت «عبدی » و بدانجهت اسم عبدالمطلب بر شیبة الحمد بماند و وجوه دیگری نیز گفته اند. پس از فوت مطلب بن مناف ریاست قریش به عبدالمطلب رسید و کلیددار خانه کعبه شد و منصب پرده داری را نیز بعهده گرفت و اهالی مسجد الحرام وی را بزرگ و مکرم میداشتند و در حوادث بدو متوسل میشدند. از جمله آثار عبدالمطلب حفر چاه زمزم است. عبدالمطلب نذر کرد که هرگاه خدای متعال بدو ده پسر کرامت کند یکی از آن جمله را به سنت جدش ابراهیم قربان کند. خدای حاجتش برآورد او را بیش از ده پسر عنایت کرد به نامهای حارث ، ابوطالب ، زبیر، حمزه ، ابولهب ، غیداق ، مقوم ، ضرار، عباس ، قشم ، عبدالکعبه ، حجل ، عبداﷲ. عبدالمطلب بر آن شد که نذرش ادا کند قرعه به نام عبداﷲ پدر حضرت رسول افتاد و چون خواست او را قربان کند خویشان مادری او ممانعت کردند. عبدالمطلب واقعه را به سجام کاهنه بگفت سجام گفت دیت در میان شما چند است گفت ده شتر. بدستور او میان عبداﷲ و ده شتر قرعه زدند و همین طور ده ده قرعه زدند تا به صد شتر رسید و عبداﷲ از ذبح نجات یافت. عبدالمطلب را شش دختر نیز بود. به نامهای صفیه ، عاتکه ، بیضاء، بره ، میمه ، اروی. در تعداد و نام فرزندان عبدالمطلب اختلاف است. ( از حبیب السیر ج 1 صص 286- 288 ) ( از الاعلام زرکلی ) ( از صبح الاعشی ج 1 ص 358 ).