عبداللطیف

معنی کلمه عبداللطیف در لغت نامه دهخدا

عبداللطیف. [ ع َ دُل ْ ل َ ] ( اِخ ) ابن ابی بکربن احمد الیمانی الزبیدی. از علماء عربیت است. از تألیفات اوست : شرح ملحة الاعراب. مقدمة فی علم النحو. نظم مقدمه ابن بایشاذ. ( از الاعلام زرکلی ).
عبداللطیف. [ ع َ دُل ْ ل َ ] ( اِخ ) ابن عبدالعزیزبن ملک. فقیه حنفی است. از آثار اوست : مبارق الازهار فی شرح مشارق الانوار فی الحدیث. شرح المنار فی الاصول و جز آن. وی در حدود سال 885 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبداللطیف. [ ع َ دُل ْ ل َ ] ( اِخ ) ابن عبدالمنعم بن الصیقل الحرانی الحنبلی ، مکنی به ابوالفرج. عالم به حدیث و از مسانید مصر در زمان خود بود. از کتب اوست : السباعیات در حدیث.وی به سال 672 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبداللطیف. [ ع َ دُل ْ ل َ ] ( اِخ ) ابن علی بن احمدبن ابی جامع العاملی. فقیه ،فاضل و از شاگردان شیخ بهائی و شیخ حسن بن الشهید الثانی و غیره بود. از تألیفات اوست : الرجال. جامع الاخبار فی ایضاح الاستبصار و جز آن. ( از روضات ص 363 ).
عبداللطیف. [ ع َ دُل ْ ل َ ] ( اِخ ) ابن یوسف بن محمدبن علی البغدادی معروف به ابن اللباد. از فلاسفه اسلام و یکی از علما است. در حکمت و علم النفس و طب و تاریخ و جغرافیا و ادب کتابهای بسیار تألیف کرد. وی را حافظه ای قوی بود. و از کتب اوست : الافادة و الاعتبار بما فی مصر من الاَّثار. قوانین البلاغة. الانصاف بین ابن بری و ابن الخشاب. الجامع الکبیر در منطق و طبیعی در ده مجلد. بلغة الحکیم. الکلمة فی الربوبیة. تهذیب کلام افلاطون. القیاس در چهار مجلد. السماع الطبیعی. غریب الحدیث. شرح احادیث ابن ماجه و کتابهای بسیاری را خلاصه کرده است. از جمله : الحیوان للجاحظ. کتاب العمدة و او را رسائل کوچکی نیز هست که مقالات نامیده است ازجمله : النفس. العلم الالهی. الماء. الحرکات المعتاصة. العادات. الحواس و جز آن. وی به سال 555 هَ. ق. متولد و در 629 به بغداد درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبداللطیف. [ ع َ دُل ْ ل َ ] ( اِخ ) انسی قاضی مستعرب و متأدب بود و انشاء نیک مینوشت. و او راست شعری. وی از موالی روم بود و قضاء رکب و محاسبت اوقاف مصر یافت به روم رفت و ولایت قضاء طرابلس شام یافت. و سپس قضاوت کوتاهیه و مرعش و جیزه و جز آن یافت. وی به سال 1075 هَ. ق. به دمشق درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

معنی کلمه عبداللطیف در فرهنگ فارسی

طسوجی ادیب و مترجم ایرانی (ف. بین ۱۲۹۴ و ۱۳٠۶ ه.ق . ). وی در تبریز در زمان ولیعهدی ناصرالدین میرزای قاجار ملاباشی ولیعهد یا یکی از شاهزادگان بود . مردی درویش مسلک بود و در حدود سال ۱۲۹۴ ه.ق . بزیارت کربلا رفت . اثر مهم او ترجمه [ الف لیله و لیله ] از عربی بفارسی است بنام هزار و یک شب ( سال ۱۲۵۹ ه.ق . )
انسی قاضی مستعرب و متادب بود و انشائ نیک مینوشت و او راست شعری وی از موالی روم بود و قضائ رکب و محاسبت اوقاف مصر یافت بروم رفت و ولای قضائ طرابلس شام یافت و سپس قضاوت کوتاهیه و مرعش و جیزه و جز آن یافت وی بسال ۱٠۷۵ هجری قمری بدمشق درگذشت

معنی کلمه عبداللطیف در فرهنگ اسم ها

اسم: عبداللطیف (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: abdollatif) (فارسی: عبداللطيف) (انگلیسی: abdollatif)
معنی: بنده خداوند مهربان، بنده ی نیکویی کننده، ( عربی )، بنده ی خدای نیکویی کننده، ( اَعلام ) عبداللطیف: شاه [، قمری] سلسله ی تیموریان، که پدرش الغ بیگ را کشت و جانشین او شد، ولی به زودی خود کشته شد، ( در اعلام ) نام چندین تن از مردان سیاسی و ادبی تاریخ، بنده پروردگار که دارای لطف است، نام یکی از پادشاهان تیموری

جملاتی از کاربرد کلمه عبداللطیف

در سال ۱۲۵۹ هجری قمری، در زمان محمدشاه به دست ملا عبداللطیف طسوجی به فارسی ترجمه شده (این کتاب دارای ارزش تاریخی است، اما در کل یک سوم کتاب اصلی را هم شامل نمی‌شود) و سروش اصفهانی اشعاری به فارسی برای داستان‌های آن سروده‌است که تا زمان ناصرالدین شاه ادامه داشته‌است.
شرف‌الدین ابوالحسن، علی رَحبی (۱۱۸۷ - ۱۲۶۸م) (نسب: علی بن یوسف بن حیدر بن حسن) پزشک، ادیب، شاعر شامی بود. از شاگردان عبداللطیف بغدادی و علم‌الدین سخاوی بود. در بیمارستانی که نورالدین زنگی ساخت، مدت‌ها خدمت گزارد. سپس در مدرسه‌ای که عبدالرحیم دَخوار برای آموزش پزشکی بنا نهاد، به تدریس پرداخت.
باغ لطیف در نزدیکی بالاحصار شهر کابل، پایتخت افغانستان، و در آغاز شهدای صالحین قرار داشت و از سوی سرهنگ عبداللطیف خان بنا شده بود. سرهنگ عبداللطیف از تیرهٔ مومند و اصلاً ساکن شالیز غزنه بود. وی در دوران جوانی و در هنگامیکه امیرمحمدافضل خان هنوز به امارت نرسیده بود و از طرف پدرش فرمانروای کل صفحات ترکستان بود، به درجه کپتانی رسید که نامبرده در توپخانه حضور به عنوان فرمانده (قوماندان) ایفای وظیفه می‌کرد. چندی بعد به درجه (رتبه) سرهنگی (کرنیلی) رسید که تا زمان حکومت امیرعبدالرحمن خان در همین درجه باقی‌ماند.
الغ‌بیگ سپس به بلخ عقب‌نشینی کرد و در آن‌جا متوجه شد که والی آن یعنی پسر بزرگ خود، عبداللطیف میرزا، علیه او قیام کرده‌است و جنگ داخلی دیگری آغاز شد. عبداللطیف برای ملاقات با ارتش پدرش در سواحل رودخانهٔ آمودریا سربازانی را به‌خدمت گرفت. با این‌حال، الغ‌بیگ با شنیدن اخبار آشوب در شهر، پیش از وقوع هرگونه جنگی به اجبار به سمرقند، عقب‌نشینی کرد. عبداللطیف نیز در مدت کوتاهی به سمرقند رسید و الغ‌بیگ، بی‌اختیار تسلیم پسرش شد. عبداللطیف پدرش را از حبس آزاد کرد و به او اجازه داد تا برای انجام حج به مکه برود. با این‌حال، او ترتیبی داد که الغ‌بیگ هرگز به مقصد خود نرسد و او در سال ۱۴۴۹ ترور شد.
خود آن عبداللطیف اندر مقام است که لطفش بر عبادالله تمام است
آذربایجان همچنان در اختیار قراقویونلوها بود. دیری نپایید که کشمکش‌های خونینی میان مدعیان حکومت درگرفت. الغ‌بیگ، پس از دو سال درگیری با پسرش، عبداللطیف، عاقبت در ۸۵۳ ه‍.ق به دست او کشته شد. عبداللطیف هم یک سال بعد با توطئهٔ امیرانش به قتل رسید و عبداللّه پسر ابراهیم، فرمانروای ماوراءالنهر شد ولی حکومت او هم دوامی نداشت و در ۸۵۴ ه‍.ق ابوسعید گورکان، نوهٔ میرانشاه، او را کشت و سرزمین او را گرفت.
در این دوره قلمرو تیموری به سه بخش تقسیم گردید: ۱- الغ بیگ و عبداللطیف میرزا در ماوراءالنهر، ۲- ابوالقاسم بابُر در خراسان ۳- سلطان محمد در عراق عجم، فارس، کرمان و خوزستان
موصلو: از طوایف ترکمان نواحی دیاربکر و یکی از دو طایفه بزرگ آق قوینلوها بوده، و حکومت آن جا را در زمان سلطنت آق‌قویونلوها در دست داشته‌است. موصلوها به سرکردگی امیر بیک موصلو در سال۹۱۳هـ. ق. به نیروی شاه اسماعیل پیوستند و از جمله قزلباشان شدند. یحیی بن عبداللطیف قزوینی ذیل وقایع این سال می‌نویسد:"... امیر بیک موصلو که از جانب آق‌قوینلو مدت‌ها والی دیاربکر بود، با اقوام و اتباع واویماق موصلو به عز بساط بوس همایون مفتخر گشت و هدایای بسیار به موقف عرض رسانید و دیاربکر داخل محروسه شد و ایالات آن‌جا به پیرمحمدخان استاجلو قرار گرفت… و حضرت اعلی، امیر بیک موصلو را به منصب مهرداری همایون سرافراز گردانید. (۱۳)
میر عبداللطیف خان که گذشت در محرم ازین سرای غرور
تخصص علمی الغ‌بیگ با مهارت‌های او در حکم‌رانی، مطابقت نداشت و او در طول سلطنت کوتاه خود، نتوانست قدرت و اقتدار خود را تثبیت کند. در نتیجه، سایر حاکمان از جمله خانوادهٔ او از عدم کنترل او سوءاستفاده کردند و او سرانجام در سال ۸۲۸ خورشیدی توسط پسرش عبداللطیف کشته شد.
با به قدرت رسیدن عبد الرحمن خان، عبداللطیف خان، برادر بزرگش عبدالقادرخان و پسر بزرگش عبدالسلام خان یکی پی دیگری بین سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۸ هجری قمری محبوس گردیدند تا اینکه در زندان جان باختند و در همین باغ دفن گردیدند که اکنون گورگاه‌های ایشان مشخص نیست.