شکرخا

معنی کلمه شکرخا در لغت نامه دهخدا

شکرخا. [ ش َک َ / ش َک ْ ک َ ] ( نف مرکب ) شکرخای. که شکر بخورد. || سخت شیرین. ( یادداشت مؤلف ) :
فتنه سامریش در دهن شورانگیز
نفس عیسویش در لب شکّرخا بود.سعدی.اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را.حافظ.یاد باد آنکه چو چشمت به عتابم می کشت
معجز عیسویت در لب شکرخا بود.حافظ.طمع بوسه از آن لعل شکرخا دارم
خیر از خانه دربسته تمنا دارم.صائب. || کنایه از شیرین گفتار. آنکه سخن شیرین و دلنشین دارد :
ای شاهد شیرین شکرخا که تویی
وی خوگر جور و کین و یغما که تویی.سوزنی.گر به شکرخنده آستین بفشانی
هر مگسی طوطیی شوند شکرخا.سعدی.دیگر این مرغ کی از بیضه برآمد که چنین
بلبل خوش سخن و طوطی شکّرخا شد.سعدی.شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را.حافظ.از جمال اوست قاآنی چنین شیرین زبان
جلوه آئینه طوطی را شکرخا میکند.قاآنی.و رجوع به شکرخای و شکرخایی و شکر خاییدن شود.

معنی کلمه شکرخا در فرهنگ عمید

۱. خایندۀ شکر، شکرخوار: شکرفروش که عمرش دراز باد چرا / تفقدی نکند طوطی شکرخا را (حافظ: ۲۴ ).
۲. [مجاز] شیرین گفتار: بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی / جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را (حافظ: ۲۲ ).

معنی کلمه شکرخا در فرهنگ فارسی

خاینده شکر، شکرخوار
که شکر بخورد سخت شیرین

جملاتی از کاربرد کلمه شکرخا

در جمال اوست قاآنی چنین شیرین‌زبان جلوهٔ آیینه طوطی را شکرخا می‌کند
بدیهه‌سنج «نظیری» اگر تو خواهی بود شکرفروش کنی طوطی شکرخا را
یارب آن لعل شکرخا همه جا نوشش باد خون ما بی گنهانی که به پیمانهٔ اوست
ظلم است در یکی قفس افکندن مردار خوار و مرغ شکرخا را
ط طریق اوست طور طیبین و طاهرین طایر طوبی نشین طوطی شکرخا علی است
طوطی ناطقه را قوت حدیث لب توست به حدیثی بگشا آن لب شکرخا را
نه هر مرغ شکرخایی بود طوطی شکرخا که طوطی را بود شهدی که در شکر نمی‌گنجد
ایشاهد شیرین شکرخا که توئی وی خوگر جور و کین و یغما که توئی
ای شکرخا کرده شُکرت طوطی گفتار ما شکر توست الحمدلله همچو طوطی کار ما
طوطی جان تا که شکرخا شود حرفی از آن لب شکرم آرزوست