سخت بازو

معنی کلمه سخت بازو در لغت نامه دهخدا

سخت بازو. [ س َ ]( ص مرکب ) کنایه از توانا. ( انجمن آرای ناصری ) ( شرفنامه منیری ). قوی هیکل و توانا. ( برهان ) :
سعدیا تن به نیستی در ده
چاره سخت بازوان اینست.سعدی.چنان سخت بازو شد و تیز چنگ
که با جنگجویان طلب کرد جنگ.سعدی. || حمایت. ( انجمن آرا ). صاحب حمایت. ( برهان ). غیرتمند. غیرتی :
درمی چند ریخت درمشتش
سخت بازو بزر توان کشتش.سعدی.

معنی کلمه سخت بازو در فرهنگ عمید

آن که بازوان سخت و قوی دارد، قوی، توانا، زورمند.

معنی کلمه سخت بازو در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه بازوانی سخت و محکم دارد توانا زورمند . ۲ - صاحب حمایت .

جملاتی از کاربرد کلمه سخت بازو

چنان سخت بازو شد و تیز چنگ که با جنگجویان طلب کرد جنگ
حالیا کز تیرم افکندی به خون ای سخت بازو مرهمی باید به زخم رحمتی باید به حالم
بسی کوشید دیو سخت بازو ولی شد بار سنگش در ترازو
اگر خواهی هنر را سخت بازو زر بی سنگ باید در ترازو
رسید آنجا که عشق سخت بازو به کوه افکنده بد غارت به نیرو
قوی دل مردمانی، سخت بازو که گردد مویشان در دست آهن
جوابش داد مرد سخت بازو که مزد دست من نه در ترازو
فکندم پنجه با آن سخت بازو که با او چرخ برناید به بازو
به مرد تیشه سنج سخت بازو چو زر کردند گوهر در ترازو