قاقره

معنی کلمه قاقره در لغت نامه دهخدا

قاقره. [ ] ( اِخ ) بقول اسدی نام جزیره ای است که گرشاسب آنگاه که به جنگ شاه لاقطه رفته بود بدانجا رسید :
فتادند روز دهم یکسره
به خرم گهی نام او قاقره.( گرشاسب نامه ص 279 ).و رجوع به ص 283 و 284 همان کتاب شود.

معنی کلمه قاقره در فرهنگ فارسی

جزیره ایست که گرشاسب جهان پهلوان - آنگاه که بجنگ پادشاه لاقطه رفته بود - بدانجا رسید ( داستان ) : [ فتادند روز دهم یکسره بخرمگهی نام او قاقره .] ( گرشا. ۲۷۹ لغ. )
بقول اسدی نام جزیره ای است که گرشاسب آنگاه که بجنک شاه لاقطه رفته بود .

جملاتی از کاربرد کلمه قاقره

گریزان شد آن لشکر قاقره نه شان میمنه ماند و نه میسره
شتابان رهِ قاقره بر گرفت جزیری به ره پیشش آمد شگفت
شه قاقره تاخت از قلبگاه پیاده بَرِ پهلوان سپاه