معنی کلمه عبدا در لغت نامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لا ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 39هزارگزی شمال باختری درمیان و 5هزارگزی شمال شوسه عمومی بیرجند به شاه رخت. ناحیه ای است واقع در دامنه ،معتدل و 14 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارندراه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن اباض المقاعسی المری التمیمی. از بنی مرةبن عبیدبن مقاعس و رئیس فرقه اباضیه و معاصر معاویه بود. و تا اواخر خلافت عبدالملک بن مروان میزیست. شماخی او را از تابعیان داند و گوید: وی عبدالملک بن مروان را اندرز میداد. در مورد تاریخ تولد و وفات او اختلاف است ، برخی گویند وی ازابناء نیمه دوم سده اول هجرت بعد از جابربن یزید است و برخی گویند: نشأت وی در زمان معاویةبن ابی سفیان است و تا زمان عبدالملک بن مروان میزیست. و برخی وفات او را 130 هَ. ق. نوشته اند. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد الاغلبی التیمی. وی امیر تونس و قیروان و مردی ادیب ، شجاع و عاقل بود. پس از مرگ پدر امارت یافت و به سال 290 هَ. ق. به تدبیر فرزندش زیادة اﷲ بدست سه تن از صقالبه به قتل رسید. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن اغلب التمیمی. امیر افریقا و از اغالبه بود.امارت از آن او بود و خطبه به نام بنی عباس میخواندند. و به سال 196 هَ. ق. پس از پدر امارت یافت و در عهد وی در قیروان و حوالی آن ایام سکون و آرامش بود.وی به سال 201 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ الخبری. از علمای عربیت و فرائض و حساب بود. او راست : شرح الحماسة. شرح دیوان البحتری.وی به سال 476 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).