شکسته بسته

معنی کلمه شکسته بسته در لغت نامه دهخدا

شکسته بسته. [ ش ِ ک َ ت َ/ ت ِ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) پایدار و ناپایدار. استوار و بی ثبات. ( ناظم الاطباء ). بتوانی نتوانی. || ناتوان. مجروح : برخاست و شکسته بسته آهسته از آن کوه فرودآمد. ( اسرارالتوحید ص 81 ).
جز شکسته بسته بیرون چون تواند شد بود
مردمست و چشم کور و پای لنگ و راه تر.ناصرخسرو.شکسته بالم و صیاد هم پرم بسته
شکسته بسته من خوش نموده در نظرش.کلیم ( از آنندراج ). || آمیخته از خوب و بد. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از چیز محقر و فرومایه. ( آنندراج ). چیز اندک. ران ملخ :
درستی گرچه دارد کار و باری
شکسته بسته نیز آید به کاری.نظامی.سلیم کاسه چوبین بسوی میکده بر
که تحفه ای است در آنجا شکسته بسته ما.محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).درست بسته کمر در شکست توبه دلم
همین بس است حریفان شکسته بسته من.محسن تأثیر ( از آنندراج ).- شکسته بسته در کار کسی کردن ؛ در مقامی گویند که کسی از عداوت اندک اخلالی در کار کسی بکند و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته. ( از آنندراج ).
|| کنایه از سخن نارسا و نامفهوم و غیرفصیح : با ترکی شکسته بسته تکلم کرد. دیروز مطلب را شکسته بسته به من گفت. || سخن که یکدست نباشد. ( یادداشت مؤلف ) : آن جوان شکسته بسته بیتی بگفت. ( اسرارالتوحید ص 191 ).
گر ذوق سخن سلیم داری
داریم شکسته بسته ای چند.محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).

معنی کلمه شکسته بسته در فرهنگ عمید

۱. فرسوده و مستعمل.
۲. نامفهوم.
۳. (قید ) با حالت نامفهوم.

معنی کلمه شکسته بسته در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آن چه دارای قطعات شکسته و فرسوده به هم پیوسته است : سفینه شکسته بسته . ۲ - نادرست ناصحیح .

جملاتی از کاربرد کلمه شکسته بسته

دیگر نه او توانست حرف بزند و نه من. یک لحظه سکوت بود. پس از آن، شکسته بسته اضافه کرد: صبح که در مغازه را باز کردم دیدم یادداشتی گذاشته برای خداحافظی؛ عذر خواهی از زحمت‌هایی که داده
چو زلف یار بپایش درافتم از سر ذوق شکسته بسته و آنگه درست برخیزم
از آنکه همچو زبانم شکسته بسته ی محنت چو ریر نیست گزیرم ز زخم و ناله و زاری
فلک کس را مسلم کی رها کرد شکسته بسته ای در کار ما کرد
دلم ربوده خط شکسته بسته اوست که مومیایی دلها خط شکسته اوست
می‌شکنی به زیر پا نای طرب نوای را چنگ شکسته بسته را لایق ساز می‌کنی
جز شکسته بسته بیرون چون تواند شد چو بود مرد مست و چشم کور و پای لنگ و راه تر؟
در عشق شکسته بسته دانی چونم لب بسته و دل شکسته دانی چونم
بموئی بسته از دلهای خسته شکسته بسته هر سو دسته دسته
گر اجازتی بیابم شکسته بسته جانی بدهم غرامتی آن نه قیامتی بر آمد
با خود اندیشیدم که از نتایج افکار خود سخنی چند شکسته بسته فراهم آورم و با آن جواهر ناسفته علی وجه التضمین و الاقتباس بیامیزم تا این را از آن زینتی من حیث الصورة و آن را از این رتبتی من حیث المعنی حاصل گردد.